جهل بنیادین غرب از تسلیم ناپذیری ایران
ر جریان تنش آمریکا علیه ایران، دشمنان دچار یک اشتباه بنیادین شدند. مشخصاً شاید ترامپ فکر می کرد یا همچنان فکر می کند ایران نیز مانند مصر و سایر کشورها کوتاه می آید و حتی تسلیم می شود. اما تا اینجای کار و طی مذاکرات، ایران در شاکله اقتدار ظاهر شده است. با وجود این، همچنان غرب در نگاه امنیتی خود به ایران یا دچار اشتباه محاسباتی است یا منطق امنیت ایران را به درستی نکرده است.
درباره مقاومت به ویژه در مورد حماس و یمن هم دشمن اشتباه مذکور را به طور مداوم تکرار می کند. بنیاد این اشتباه آن است که انسان غربی آن هم با مبانی سودانگاری و سرمایه داری که در ذهنیت ترامپ به اوج مارکت گرایی و منفعت پرستی رسیده، تسلیم ناپذیری را درک نکرده و به زبان ساده فکر می کند همه را می توان با پول خرید، با تحریم اقتصادی تسلیم کرد، با پیشنهاد آزادی اموال بلوکه شده ترغیب کرد و در نهایت با ترساندن از جنگ منفعل ساخت.
ترامپ که خود بارها از مواضع اش کوتاه آمده و همه چیز را چانه زنی بنگاهی تلقی می کند(قاعده دارد اما اصول ندارد)، انتظار دارد رهبر انقلاب هم از مواضع اصولی خود کوتاه بیاید.
آنان با درانداختن و تکرار تهدید و احتمال ترور مقامات نظام توسط رژیم غاصب قدس تصور می کنند می توانند مسیر تسلیم ایران را هموار کنند اما از این غافل اند که این اقدام آنها یا اثری ندارد یا این که جمهوری اسلامی را در مسیر استقامت و مقاومت مقتدرانه خود، استوارتر می کند.
به بیان موجز، منطق دفاع جمهوری اسلامی یک منطقی بی بازگشت و سرراست است که هرگز تزلزل نشان نمیدهد. این منطق، منطق اودیسه نیست. بلکه منطق ابراهیمی است که در سیره معصومین هم به نحو تام متجلی شده است (دوگانه ابراهیمی و ادیسیوسی را در متن شرح خواهیم داد).
سینمای دفاع مقدس یک نظام معانی و ویترین مقاوم است که می تواند آمریکایی ها را از فهم نادرست شان دور کند.
در ادامه، تلاش می کنیم با رمزگشایی از یک فیلم متأخر سینمای انقلاب، خطای بنیادین غرب در شناخت خود را نشانه گذاری کنیم.
با توجه به تلاش دشمنان ایران برای القای ترس و انگاره تسلیم ایران، مبتنی بر فیلم سینمایی هناس، در خواهیم یافت که نترسیدن و شهامت سربازان و فرماندهان اسلام در دفاع از میهن چقدر عمیق و بی نظیر است؛ شهامتی که ابراهیمی، بت شکن و خط شکن است و تا ته خط می رود و تسلیم نمی شود، درست در برابر الگوی ادیسیوسی غربی که بازگشتی و سرگردان است.
می دانیم فیلم سینمایی هناس، روایت زندگی شهید داریوش رضایی نژاد است. این فیلم، قهرمانی را پیش روی ما می گذارد که اهل معامله نیست اما الزاماً آن فرد آرمانگرا و تیپیکال شهدای مورد ترویج در فیلمهای دفاع مقدس و حتی سرنمون قهرمان در بیشتر فیلم های دفاع مقدس و مقاومت نیست. یعنی چهره ای معصوم از قهرمان نشان نمی دهد. درست به همین دلیل قصد داریم نشان دهیم که در فیلمی حداقلی از حیث چهره بودن قهرمان در در مقایسه با فیلمهای ساخته شده از شهیدچمران، شهیدباکری و ... نیز ما ابراهیمی هستیم.
قابل یادآوری است فیلم هناس داستان مردی است که زنش دیگر از او راضی نیست. چنین چیزی کمتر در فیلمهای این ژانر دیده می شود. همچنین می بینیم قهرمان داستان زمانی قصد مهاجرت به آلمان همراه همسرش داشته است؛ موضوعی که در گفتار عمومی انقلابی بعضا گناه یا چیزی شبیه آن تلقی می شود.
بازیگر نقش شهید رضایی نژاد همچنین در سکانسی از فیلم که کنار آتش همراه همسرش شهره نشسته، می گوید: «دلت برای آسمان آبدانان تنگ نشده است؟».
در اینجا او به عقب بازمی گردد و نوستالژی اش را گوشزد می کند اما این بازگشت به یک سرزمین به معنای دقیق آن و خیلی جزئی نیست؛ بازگشت به خانه به معنای خاص و مشخص آن نیست، حتی بازگشت به محله، قبیله و یا شهر نیست، بلکه بازگشت به «آسمان خانه و شهر» است. قهرمان در اینجا از مفهوم خانه، سقف را برمیدارد و آن را استعلا می بخشد. عنصر آسمان متضمن سنخ معنوی شخصیت رضایی نژاد و قلمروزدایی از مفهوم خانه یا وسعت بخشیدن به آن است. در عین حال، یادآور گفتار قهرمان در فیلمهای جنگی و حماسی غرب بویژه سینمای هالیوود است.
در این فیلم ها از فیلم نجات سرباز رایان تا سقوط شاهین سیاه تا فیلم مین، فیلم پیمان و... که در دهه اخیر ساخته شده اند، شاهد آن هستیم که سرنمون ها و قهرمان های ایدئولوژی آمریکایی، مدام و در نهایت تمنای بازگشت به خانه دارند.
در حالی که در این سو در سینمای دفاع مقدس، رزمنده در فکر بازگشت به خانه نیست و پیشاپیش خانه را وانهاده است. البته او به خانه و فراتر از این میهن وفادار است اما اصولاً به آن سو فکر می کند و از آغاز به راهی بی بازگشت آمده است. او اغلب نه تنها آماده شهادت و رفتن از خانه و حتی جهان است، که شوق آن را دارد.
در اینجا لازم است دو سنخ آرکی تایپ را از هم تفکیک کنیم. آرکی تایپ / کهن الگو ( ریشه واژه باستان شناسی Archelogy و واژه آرشیو archive از آرخه است) میهن پرستان غربی که مشخصاً در فیلمهایی با محوریت ارتش، سازمان سیا و نظیر آن هم می بینیم، ادیسیوس است.
ادیسیون اسطوره یونانی است که بعد از چند سال سرگردانی بالاخره به خانه بازمیگردد. در مقابل نوع باستانی یا آرکی تایپ سینمای دفاع مقدس، ابراهیم خلیل(ع) است. او در ماجرای ذبح فرزند خود هرگز تردید نمیکند و مهمتر از این به عقب بازمی گردد. به عبارت سر راست تر، تا ته خط می رود و در فکر بازگشت و یا آرزوی نجات اسماعیل نیست. او دوست دارد اسماعیل را قربانی کند. رزمنده نیز درست در پی قربانی کردن خود و قربانی بودن است.
حرکت ادیسیوسی همراه با دور یا چرخش است (نه دور حلزونی که در نهایت رو به تعالی دارد) در حالی که حرکت ابراهیمی سرراست و رو به جلو آن هم به نحو صعودی است. چراکه او پیش روی خود، تنها آسمان را می بیند. یعنی نه تنها از خانه و نه تنها از میهن، که از جهان هم خارج می شود.
در فیلم هناس می بینیم که قهرمان زمانی در سودای رفتن و مهاجرت بوده است اما در نهایت شاهد آنیم که روی چشم مخاطب آب سردی پاشیده می شود؛ آنجا و لحظه شهادت که او به دخترش می گوید : «چشمات رو ببند» . اینجا ما غافلگیر می شویم و متوجه می شویم تقلای او برای ورود به پارکینگ خانه اش ، از ترس مرگ نیست، بلکه تقلایی برای خانواده است. او لزوماً در فکر تثبیت، ماندن و بازگشت خودش نیست. اما ضرورتا در تلاش برای نجات خانواده است. به هر روی، شگفت آور است که توأم با لبخند به دختر خود می گوید که چشمهایش را ببندد؛ گویی اتفاق چندان عجیبی در کار نیست.
چگونه در آن شرایط او به این فکر می کند و چنان تسلیم مرگ است و آن را به آغوش می گیرد که در واقع بر مرگ مسلط شده و آن را از آن خود می کند.
می توان گفت مرگ را تسلیم خود می کند و مانند اتفاقی عادی با آن برخورد می کند که در این میان گویی تنها عامل تشویش او مرگ خانواده و حفظ جان آنهاست.
اکنون بجا و بهنگام است که موفق نشدن رضایی نژاد در ورود به خانه را استعاره سازی کنیم. او همراه خانواده اش بود اما نتوانست به خانه بازگردد. حتی پیکر او هم به خانه بازنگشت بلکه درست در مرز آن(ورودی پارکینگ خانه) متوقف شد.
به هر روی، تلاطم فیلم میان الگوی ادیسیوسی و ابراهیمی و در نهایت برگزیدن الگوی دوم فیلم را از کلیشه یا استریوتایپ دور کرده است و مرز پارکینگ نمادی از این تلاطم و در نهایت پیروزی الگوی ابراهیمی است.
همسر او هم در نهایت ابراهیمی شد. او در ابتدا ادیسویی بود. مدام به خانه و خانواده فکر می کرد و آن را بر کشور خود ترجیح می داد اما در نهایت به همسرش درست وقتی گرد آتش نشسته اند ( آتش در اینجا استعاره ماهرانه و یا شاید ناخودآگاه فیلم نامه نویس در القای بیداری و رستگاری یا نور است) قول میدهد که تا ته خط با او باشد.
مطابق آنچه گذشت و به عنوان سخن نهایی، باید گفت نام پیمان ابراهیم بر توطئه حقیر قرن، نامی متناقض و ظلم به ساحت والای ابراهیم (ع) است و این رزمندگان اسلام و مقاومت و رهبر جمهوری اسلامی و دلدادگان راه شهدای دفاع مقدس اند که ابراهیمی اند. پیشاپیش مشخص است که نصرت الهی با ابراهیمی ها خواهد بود تا آمریکا و صهیونیسم ادیسیوسی.
پی نوشت:
۱. مواجهه ابراهیمی و نگاه نکردن رزمنده انقلابی به پشت سر، به معنای فداکردن خود برای وطن است و کیست که عشق شهدای دفاع مقدس به وطن و تواضع آنها در برابر مردم و خانواده را نداند؟ می دانیم آنها از بهترین همسران و نیکوترین والدین بودند اما مردم و وطن و خدا را بر خود و حتی خانواده شان رجحان دادند.
۲. اشاره کردم حتی در فیلمهای مافیایی و خلافکاران در سینمای غرب هم می بینیم چهره های داستان مدام از آرزوی بازگشت به خانه سخن می گویند. بنابراین مسأله صرفا میهن دوستی نیست یا دست کم، تا حد زیادی ترس و خستگی است. به هرروی این تکرار مضمون خبر از یک عنصر ریشه ای و تاریخی در ناخودآگاه جمعی و فردی انسان غربی دارد.
در این سو، رزمنده انقلابی چنین نیست و او عشق به میهن و خانواده را در پرتو عشق الهی و معنای شجاعانه و حیات بخش از مرگ قرار می دهد. به این سان، او شهادت اندیش است، نه مرگ اندیش. چراکه شهادت طلب برخلاف مرگ اندیش، در پی زندگی و متکی بر امید است.