تحقیقهای روانشناسانه زیادی ثابت کردهاند چنانچه یک دوقلو که ژنهای مشابه دارند تحت تربیت دو والد در دو جای متفاوت قرار بگیرند، رفتارها و عادتهای متفاوت از خود نشان خواهند داد. این یعنی والدین و محیط نقش تعیینکننده دارند. حکایت سینمای ایران و به تبع آن جشنواره فیلم فجر همین است. در طول حدود 42 سالی که از سن سینمای ایران از بعد از انقلاب و 40 سالی که از جشنواره فیلم فجر میگذرد اینقدر این سینما و جشنواره دست به دست شده و سر و سامان دادنش در دولتهای مختلف دستخوش سلیقه و ذائقه مدیران هر دوره قرار گرفته که تکلیفش با خودش هم معلوم نیست. اینکه سینمای ایران از بعد از برگزاری اولین دورههای جشنواره تحت تاثیر و سلیقه انتخابهای هیات داوران در جشنواره بوده، امری ثابت شده است. و البته که انتخابهای هیات داوران هم هیچ وقت مستقل صورت نمیگرفت، گرچه همه دستاندرکاران آن ادعای استقلال رای و نظر داوران را داشته باشند. پس یعنی جشنواره فیلم فجر نه فقط برای اهالی آن مهم است، بلکه برای سیاستگذاران فرهنگی و حتی غیرفرهنگی نیز مهم بوده و هست. اما سوال این است: آیا چهلمین جشنواره فیلم فجر و برگزیدگان آن سمت و سوی سینمای ایران را طی سال بعد مشخص میکنند و اگر میکنند چه انتظاری از این سینما میتوان داشت؟
چهلمین جشنواره فیلم فجر از اولین گامهای خود، یعنی انتخاب دبیر آن با بازخوردهای متفاوت اهالی سینما و مطبوعات سینمایی مواجه بود، دبیری که نه در سینما خیلی تخصص داشت و نه سابقه برگزاری چنین رویداد مهمی در کارنامهاش دیده میشد. برای همین برخی این انتصاب را به خواست رئیس سازمان سینمایی بر پررنگ شدن نقش خود در جشنواره ربط دادند؛ خصوصا که ابتلای مسعود نقاشزاده به کرونا، عملا حضور او را کم رنگ کرد.
گام بعدی، انتخاب فیلمهای راه یافته به بخش سودای سیمرغ بود و حذف چندین فیلمی که خود اعضای هیات انتخاب آن را شایسته حضور در بخش سودای سیمرغ میدانستند، اما انگار مسائل حاشیهای مثل عدم دریافت پروانه نمایش، باعث شد چندین فیلم خوب امکان حضور در جشنواره را نیابند. این مساله وقتی پررنگتر شد که در میان فیلمهای این دوره، فیلمهای به شدت ضعیفی نمایش داده شد که حضور آنها را زیر سوال برد و اهالی رسانه خواستار پاسخ دبیر جشنواره و اعضای هیات انتخاب شدند و این یعنی جشنواره فیلم فجر که ویترین سینمای کشور است به خوبی سر و سامان نیافته بود.
حذف بخش کارگردانهای اول نیز از جمله تغییرات این دوره از جشنواره بود؛ بخشی که باعث میشد تا کارگردانهای اول در یک رقابت نسبتا همسان قرار بگیرند و نه در کنار کارگردانهای حرفهای. البته که جایزه این بخش اهدا شد اما بخش مستقلی تحت عنوان کارگردانهای اول نبود.
نکته بعدی در اهدای جوایز ویژه هیات داوران است که به دو فیلمی اهدا شد که حرف و حدیث فراوانی به دنبال داشت. اهدای لوح تقدیر به کارگردان فیلم «درب» که نسخه بسیار ضعیفی از فیلمهای کیارستمی و سهراب شهیدثالث بود و اهدای سیمرغ ویژه هیات داوران و چند جایزه در بخشهای مختلف از جمله فیلمبرداری و نقش اول مرد (علیرغم اینکه امین حیایی یکی از بهترین بازیهای خود را آن هم در شرایط سخت ایفا کرده بود) به فیلم «برف آخر» تعجببرانگیز بود. به قول یکی از دوستان مطبوعاتی، اهدای این جایزه به کارگردان این فیلم آدرس غلط دادن است، چرا که اگر قرار باشد نتایج جشنواره سمت و سوی سینمای ایران را در سال آتی مشخص کند، اهدای چنین جایزهای زنده کردن سینمای مخاطب خاص است که در دهه 70 خصوصا توانست موفقیتهایی در جشنوارههای جهانی به دست آورد، اما الان نه در ایران و نه در خارج از کشور چنین فیلمهایی نمیتواند به جایگاه فیلمهای مشابه قبل از خود برسد، چرا که نسخه بسیار ضعیف آنها هستند و در صورتی که چنین فیلمهایی مورد تقدیر قرار گیرند، سینما همین مخاطبان اندک را نیز از دست خواهد داد.
نکته مهم بعدی، حذف یکی از مهمترین جوایز بود: سیمرغ بهترین فیلم از نگاه مردم، بعد از 24 دوره. شنیدهها حاکی از این بود که مسوولان سینمایی و احیانا غیرسینمایی تمایلی به اهدای این سیمرغ به فیلم «ملاقات خصوصی» که طی چند روز منتهی به پایان جشنواره در صدر انتخابهای مردمی بود، نداشتند. پس تصمیم به حذف آن گرفتند. البته که رئیس سازمان سینمایی از دبیر جشنواره خواست شایعه تقلب در جمعآوری رای مردمی را مورد بررسی قرار دهد، شایعهای که تقریبا هر سال از سوی برخی صاحبان فیلمها مطرح میشد اما هیچ وقت هیچ دبیری این تقلب را نپذیرفت. اما این دوره، طی کمتر از چند ساعت از دستور رئیس سازمان سینمایی، دبیر جشنواره حذف آن را اعلام کرد و این حذف را در راستای صیانت از آرای مردمی دانست. در حالی که نه از مردمی که رای داده بودند عذرخواهی کرد و نه هیچ واکنش دیگری. مسلم است که چنین اتفاقی حتی در یک جشنواره خیلی عادیتر، باید استعفای دبیر جشنواره را به دنبال میداشت. البته که نقاشزاده در حاشیه برگزاری مراسم اختتامیه توضیحاتی به اهالی رسانه داده، مساله بررسی تقلب در آرای مردمی نباید منجر به پاک کردن صورت مساله میشد.
اتفاق بد بعدی، لو رفتن نتایج برگزیدگان و البته نسخه پردهای فیلم «علفزار» بود که جوایز زیادی هم کسب کرد. دبیر جشنواره دستور پیگیری داده است، ولی این هم روغن ریختهای است که نذر امامزاده میشود.
تردید نکنیم با اتفاقهایی از این دست و آنچه در این دوره از جشنواره فیلم فجر رخ داد، نتیجه چیزی جز دلسرد شدن اهالی سینما نیست، کمااینکه رضا میرکریمی علیرغم اینکه جزو کاندیداهای بهترین کارگردانی بود، در مراسم اختتامیه حضور نیافت و بعد در صفحه اینستاگرام خود نوشت: «سیمرغ آخر و جشنوارهای که دیگر نیست». البته که معتقد بوده و هستم که خیلی خوب است که حرفهایهای سینما و پیشکسوتان آن در اوج خداحافظی کنند تا ارج و قرب شان نزد مخاطب حفظ شود، ولی جشنواره و سینمایی که از حضور بزرگان و حرفهایها خالی شود هم خیلی دلچسب نیست.
محمد خزاعی، رئیس سازمان سینمایی در گفتوگو با یکی از برنامههای تلویزیونی به چهلمین دوره جشنواره فیلم فجر، نمره قبولی داد. اما آیا با توجه به اینکه شرط اخذ پروانه نمایش، دیگر حضور در جشنواره فیلم فجر نیست، چقدر میتوان امید داشت که جشنواره فیلم فجر به عنوان یکی از مهمترین جشنوارههای هنری کشور که خیلی وقت است جایگاه خود را حتی در جهان نیز به دست آورده، بتواند جشنواره پرتکاپو و تاثیرگذار بر خط و ربط سینمای کشور باشد؟ جشنواره فیلم فجر، گرچه جشن سینمای ایران است و نتایج هر دوره نشان داده که دستاندرکاران آن به گونهای حتی جوایز را تقسیم میکردند تا از همه سینماگران دلجویی کرده باشند، فراموش نکنیم که این جشنواره یک جشنواره راهبردی و استراتژیک است، و در سیاستگذاریهای فرهنگی و غیرفرهنگی کشور باید این نقش دیده شود. اهدای جایزه ویژه هیات داوران به دو فیلمی که ذکر آن رفت، بیاهمیت شمردن رای مردم، دلسرد کردن کارگردانهایی که دغدغه مسائل اجتماعی و روز جامعه را دارند، حتما نمره قبولی یک جشنواره نیست، آن هم برای رخدادی که به 40 سالگی رسیده است.