در طی این حدودا یکسال سپری شده از مذاکرات دولت جناب رییسی با ترویکای اروپا، آمریکا، چین و روسیه؛ عمدتا برداشت های اشتباه و غیر واقعی از قصد و نیات تیم مذاکره کننده و در کل کلیت نظام صورت گرفته است که شامل عناوین وقت کشی، عدم توافق، سردرگمی، اختلافات درونی و ... می باشد اما همگی این استنباط ها غیر واقعی و بدون توجه به مبانی ایدیولوژیک و استراتژیک نظام و تصمیم گیرندگان اصلی است.
جهت تبیین ماهیت روند فعلی باید به این مسأله توجه جدی داشت: در مقطع اخیر مذاکرات بر خلاف دوران قبل، آمریکا دیگر کدخدای جهان نیست. موارد موید متعددی برای این گزاره وجود دارد به این معنا که کشورها در مقطع کنونی می توانند منافع ملی خود را حتی در صورت تضاد با سیاست های دولت آمریکا پیگیری و کسب کنند البته به شرط یک، انسجام درونی و عدم اختلاف در هیات حاکمه و دوم، بهره برداری از شرایط مناسب اقتصادی، سیاسی و ژیوپلتیک جهانی و منطقه ای برای تحقق آن و سوم، اراده دولت ها و تداوم در مسیر اتخاذ شده.
اینکه دولتی یا کشوری آمریکا را کدخدای جهان تلقی کند پیش از آنکه سیگنالی به دولت آمریکا داده باشد نشانگر وادادگی و عدم اراده جدی برای پیگیری مطلق منافع ملی است. شاید بتوان گفت تفاوت فرد کافر با انسان مومن همان تقید به ذکر کلمه شهادتین باشد یعنی تعلق اراده فرد انسانی در راستای اراده و مشیت الهی. اینکه شما اراده خاصی کرده باشید اما ملزومات نظری آنرا نپذیرفته باشید مشخصا دچار تناقض و انفعال خواهید شد. بنابراین مذاکرات اخیر نیز با فرض کسب کامل منافع ملی مبتنی بر چنین اراده ای می باشد. این دیدگاه تحولی اساسی در ماهیت مذاکرات ایجاد می کند و در کنار ساختار فعلی نظام بین الملل دستاورد جدیدی به بار می آورد.
تا پیش از عملیات روسیه در اوکراین رهیافت اول یعنی کسب بیشترین امتیاز از طریق مذاکره حاکم بود اما بحران بوجود آمده در عرصه جهانی موجب ایجاد امکانات جدید و بهتری برای ایران گردید و از اینرو طرفداران رهیافت کسب بیشترین منافع از طریق توازن قوا در اکثریت قرار گرفتند. براساس دیدگاه طرفداران این رهیافت، دولت آمریکا پس از بحران اوکراین در چندین جبهه دچار مضیقه و مشکل شده است. دولت آمریکا در دوران بایدن آنچنان توانمند نیست که بتواند توامان هم در جبهه روسیه، هم مسأله تایوان و چین و بویژه هم مسأله هستهای ایران دخالت کند و یا درگیر شود بنابراین می توان از مذاکرات بعنوان یک ابزار جهت رسیدن به آستانه هسته ای استفاده کرد تا بتوان در شرایط برابری قدرت منافع حداکثری ملت ایران را تامین کرد. طبق این برداشت اگر جمهوری اسلامی ایران بتواند منافع ملی خود را در خلال مذاکرات بدست آورد که از روش تدریجی پیگیری منافع و مزایا استفاده خواهد شد، دیگر نیازی به توازن قدرت نخواهد بود در غیر اینصورت با توجه به ضعف سیاست های راهبردی دولت بایدن بویژه در منطقه خاورمیانه و عدم اتخاذ یک سیاست و رویه واحد در این دولت، می توان توان هسته ای را تا جایی پیش برد که بتوان بیشترین امتیاز و منافع را از طرف غربی به دست آورد.
از اینرو مسأله هسته ای در سیاست خارجی ایران نه امری فی نفسه بلکه مسأله ای لنفسه و در راستای منافع ملی است یعنی هدف اصلی همان کسب امتیازات حداکثری بر مبنای منافع ملی با استفاده از ابزار و اهرم فشار هسته ای و ایجاد موازنه قدرت می باشد. شاید بتوان معنای دقیق میدان در خدمت دیپلماسی را چنین بیان کرد نه آن برداشت ریاکارانه و بدون مبنای ذکر شده در دولت قبل. در نتیجه برخلاف استنباط ها و تفاسیر ناصواب و غیر واقعی از روند مذاکرات و نیات مکنون تیم مذاکره کننده و کلیت نظام، مسأله اصلی کسب بیشترین امتیازات ممکن از جبهه غرب با کمترین آسیب ممکن از طریق مذاکره ولی در حالت ایجاد توازن قوا یعنی برابری قدرت در عرصه بین المللی به جای مذاکره از موضع ضعف و بدون پشتوانه قدرت است. در چنین شرایطی هم حرمت سلاح هسته ای لحاظ می شود و هم به پشتوانه دانش هسته ای می توان در شرایط برابری قدرت و بدون لکنت و واهمه با غرب مذاکره عزتمندانه کرد که اصلی ترین راهبرد مقام معظم رهبری برای سیاست خارجی یک دولت انقلابی مستقل است.
*استاد تمام دانشگاه