خطای بزرگ اسرائیل در فهم جمهوری اسلامی

خطای بزرگ اسرائیل در فهم جمهوری اسلامی

اسرائیل در انگاره‌ی «اختاپوس» (Octopus Doctrine) جمهوری اسلامی را موجودی زیستی تصور می‌کند؛ به این معنا که همان‌طور که بدن یک انسان را می‌توان با قطع سر از کار انداخت، نظام اسلامی نیز با حذف رأس رهبری یا برخی مقامات کلیدی فروخواهد پاشید. این همان تلقی ارگانیک و تصویر از ایران به‌مثابه یک نظام سنتی و استبدادی یا نهایتاً توتالیتار است؛ نظاماتی که با تسخیر کاخ فرمانروا یا مرگ او، بعضا به‌ راحتی فرومی‌پاشیدند. به بیان کوتاه، این نگاه، سیاست ایران همچون بدن می‌پندارد که بنابراین وابسته به ارگان‌های خاص است.

اما این تلقی نادرست است و در واقع با لایه‌های عمیق‌تر سازمان و قدرت در جمهوری اسلامی همخوانی ندارد.

جمهوری اسلامی نوعی «ماشین نهادی» نیز هست. همانند یک موتور یا سازوکار مکانیکی، قطعات آن به‌گونه‌ای طراحی شده‌اند که قابلیت جایگزینی داشته باشند. حذف یک قطعه یا کارگزار، کل سیستم را از کار نمی‌اندازد، بلکه با مکانیسم‌های پیش‌بینی‌شده، جایگزینی سریع رخ می‌دهد. نمونه روشن آن، انتخاب رهبران، فرماندهان نظامی و حتی چرخش مدیران سیاسی است که طی دهه‌ها نشان داده‌اند جایگزینی نسبتاً روان دارند. این یادآور اندیشه هابز درباره دولت همچون «ماشین عظیم‌الجثه» (Leviathan as a Machine) است.

فراتر از ارگانیک و مکانیک، جمهوری اسلامی دارای یک منطق ریاضیاتی است. این منطق در قالب محاسبات سیاسی، معادلات قدرت و ظرفیت‌های بازتولید ایدئولوژی و هویت ملی عمل می‌کند. به عبارت دیگر، حتی اگر یک جزء انسانی یا نهادی حذف شود، الگوریتم کلان سیستم طوری طراحی شده که خود را بازسازی کند. این همان چیزی است که هانا آرنت از آن به عنوان «پایداری از طریق تکرار آغازها» یاد می‌کند؛ یعنی نظامی که از دل بحران‌ها دوباره زاده می‌شود و به‌طور خاص، مردم ایران و نظام سیاسی‌شان در اثر حذف مقامات و فرماندهان، به فرهنگ پهلوانی و باستانی و نیز فرهنگ عاشورایی خود به مثابه نقطه‌ی آغاز بازمی‌گردند.

در فلسفه سیاست، این سه سطح را می‌توان چنین جمع‌بندی کرد:

ارگانیک → وابستگی به رهبر یا بدن سیاسی.

مکانیکی → قابلیت جایگزینی قطعات و نهادها.

ریاضیاتی → منطق بازتولید درونی و الگوریتم بقا.

سطح فلسفی ـ اخلاقی: رکن حقانیت جمهوری اسلامی

علاوه بر سه سطح پیشین — ارگانیکی، مکانیکی و الگوریتمیک — جمهوری اسلامی دارای سطح چهارمی از قدرت است که منشأ آن فلسفه، اخلاق و حقانیت است. این سطح، قدرت نظام را نه صرفاً از کارکرد افراد یا نهادها، بلکه از مطابقت با واقعیت‌های هستی‌شناختی، اصول منطقی و ارزش‌های اخلاقی تأمین می‌کند. به عبارت دیگر، جمهوری اسلامی حیات و مشروعیت خود را از سازگاری با حق و عدالت اجتماعی و همچنین ضرورت‌های عقلانی و فلسفی دریافت می‌کند؛ امری که مشابه اصول و قواعد ریاضیات، پایدار و یقینی است.

ویژگی‌های سطح فلسفی ـ اخلاقی

1. اصل دفاع از مظلوم و ارزش‌های انسانی:

بر اساس فطرت انسان و تجارب تاریخی، دفاع از حق و مظلوم همواره از ارکان بنیادین مشروعیت بوده است. جمهوری اسلامی در رویارویی با اسرائیل، به‌عنوان طرف «حق» عمل می‌کند و این امر علاوه بر مشروعیت داخلی، به محبوبیت فرامرزی و شبکه‌های هم‌پیمان بین‌المللی نیز منجر می‌شود.

2. محدوده و عمق تصمیم‌گیری:

قدرت فلسفی ـ اخلاقی موجب می‌شود تصمیمات کلان نظام نه صرفاً مبتنی بر محاسبات سیاسی یا اقتصادی، بلکه بر اساس منطق و اصول عقلی و اخلاقی اتخاذ شود. این سطح، مانند الگوریتمی مستقل عمل می‌کند که قادر است حتی در شرایط فشار خارجی شدید، سیستم را به بازتولید و پایداری هدایت کند.

3. اثرات راهبردی در مواجهه با دشمن:

از منظر راهبردی، اسرائیل با سه سطح زیستی، فیزیکی و الگوریتمیک جمهوری اسلامی روبروست؛ اما رکن چهارم — سطح فلسفی ـ اخلاقی — یک سد معنوی و استراتژیک ایجاد می‌کند که توانایی اثرگذاری مستقیم یا تحمیل فروپاشی را کاهش می‌دهد. این سطح، قابلیت ایران برای مقاومت در برابر تهدیدات و تقویت انسجام داخلی را افزایش می‌دهد و آن را از بسیاری دولت‌های مدرن پیچیده‌تر و عمیق‌تر می‌سازد.

پیامدهای سیاستی و خطای راهبردی اسرائیل

از این تحلیل فلسفی، پیامدهای مهمی برای فهم رفتار اسرائیل و نتایج احتمالی اقداماتش حاصل می‌شود:

1. خطای درک آسیب‌پذیری

اسرائیل می‌پندارد که رأس نظام (رهبر، مقامات ارشد نظامی یا سیاسی) «نقطه تمرکز آسیب‌پذیری» است. اما تجربه نشان داده که حذف چنین افرادی نه‌تنها موجب فروپاشی نشده، بلکه اغلب بازتولید انسجام و بسیج اجتماعی و بسیج هویت ملی و دینی را رقم زده است.

2. اثر معکوس در جنگ روانی

ترور یا حذف شخصیت‌ها، در چارچوب انگاره مکانیکی و ریاضیاتی، به جای فروپاشی، باعث تشدید «انرژی جایگزینی» و تحکیم مشروعیت نظام می‌شود. مانند عملکرد یک سیستم خودتنظیم (self-regulating system) که فشار بیرونی را به انرژی درونی برای بازسازی تبدیل می‌کند.

3. نادیده‌گرفتن لایه ریاضیاتی

جمهوری اسلامی نه‌فقط با افراد یا نهادها بلکه با «فرمول‌های سیاسی» بقا می‌کند:

معادله مقاومت در برابر دشمن خارجی.

معادله توازن بین نهادهای رسمی و غیررسمی (روحانیت، بسیج، سپاه، شبکه اجتماعی مذهبی).

معادله مشروعیت ایدئولوژیک با بازتفسیر رویدادهای تاریخی و دینی.

این معادلات همان الگوریتم‌هایی هستند که موجب می‌شوند فشار خارجی به جای تخریب، به فرصت بازسازی تبدیل شود.

خطای راهبردی در محاسبات امنیتی اسرائیل

اتکای صرف به دکترین «اختاپوس» اسرائیل را به سمت تاکتیک‌های پرهزینه و کم‌بازده سوق داده است (ترور، خرابکاری، حملات نقطه‌ای). این اقدامات شاید در کوتاه‌مدت بازتاب رسانه‌ای داشته باشند، اما در بلندمدت به افزایش تاب‌آوری و مشروعیت ایران منجر می‌شوند.

نتیجه‌گیری

بنا بر ملاحظات گفته‌شده، اسرائیل با تقلیل جمهوری اسلامی به سطح اول (ارگانیک)، دچار خطای هستی‌شناختی درباره ماهیت دولت ایران شده است. بر خلاف مواجهه‌ی سطحی حاکمان بر تل‌آویو، جمهوری اسلامی ایران تنها یک بدن ارگانیک نیست که با قطع سر از کار بیفتد. به مثابه ماشین، قطعاتش جایگزین‌پذیرند. به مثابه معادله سیاسی، بازتولیدپذیر و مقاوم است(الگوریتمیک). در یک نگاه و مبتنی بر استعاره‌های بنیادین‌تر باید گفت: سطح الگوریتمیک، سطح ریاضیات سیاست است، سطح مکانیکی، سطح فیزیک، است. سطح ارگانیک، سطح زیستی و در نهایت، سطح فلسفی، به مثابه روح نظام جمهوری اسلامی است.

این ترکیب چندسطحی موجب می‌شود که راهبردهای اسرائیل بر مبنای انگاره اختاپوس دچار توهم فروپاشی سریع شوند، حال آنکه واقعیت، تاب‌آوری درازمدت و پایداری الگوریتمیک نظام است.

افزون بر این‌ها، جمهوری اسلامی، حیات خویش را از حقیقت، مطابقت با واقع(هستی) و ضرورت‌های منطقی نیز می‌گیرد؛ مؤلفه‌هایی که همچون ریاضیات متعارف و اصول موضوعه‌ی عقلی و فلسفی، یقینی و همیشگی‌اند.

به بیان دیگر، فطرت انسان، همواره به دفاع از مظلوم و ارزش‌های مشابه حکم می‌کند و جوهر این در تاریخ انسانی همواره یگانه و یکسان بوده است و جمهوری اسلامی در مواجهه با اسرائیل، طرف حق و بَرنده‌ی حقیقت است. بنابراین اسرائیل در رویارویی با جمهوری اسلامی، افزون بر سه سطح گفته‌شده، یعنی سطوح زیستی، فیزیکی و ریاضیاتی، با سطح فلسفی و اخلاقی جمهوری اسلامی نیز مواجه است.

در پایان، اسرائيل هرچند در صدد جنگ هیبریدی علیه ایران است، اما متوجه نیست که ایران یک هیبرید قدرت است که به سبب رکن چهارم قدرت، یعنی رکن حقانیت فلسفی که گفته شد، در برخی جهات از بسیاری دولت‌های مدرن، عمیق‌تر و پیچیده‌تر است و این عنصر را می‌توان قدرت متمایز و ممتاز جمهوری اسلامی خواند؛ قدرتی که نظیر آن در هیچ‌کدام از دولت‌های عضو سازمان ملل مشاهده نمی‌شود.


نظر شما

  • نظرات شما پس از بررسی و تایید نمایش داده می شود.
  • لطفا نظرات خود را فقط در مورد مطلب بالا ارسال کنید.

پربازدیدترین ها

پربحث‌ترین‌ها

اخبار داغ