لیبرال دمکراسی غرب بیش از هر کس با اندیشههای کارل پوپر قرابت دارد.
مالاچی هایم هاکوهن در کتاب Karl Popper,
the formative years 1902-1945 : politics and philosophy in interwar Vienna
از زبان پوپر نقلی دارد که عبدالکریم سروش اخیرا ضمن مخالفت با رژیم غاصب قدس آن را بازگو کرده است:
«صهیونیسم یک اشتباه عظیم و بزرگ بود و تشکیل اسرائیل یک خطای تراژیک و تلخ. در میان تمام کشورهایی که از تمدن اروپایی بهره بردند تنها اسراییل و افریقای جنوبی هستند که قوانین تبعیض نژادی دارند. این درست است که یهودیان علیه نژادپرستی آلمانی ها بودند اما نژادپرستی صهیونیستها به مراتب از نژادپرستی آلمانها پا را فراتر گذاشته است. من از ابتدا با صهیونیسم مخالف بودم چون با هر قسم از ملیت گرایی و ناسیونالیزم مخالف هستم، اما انتظار نداشتم صهیونیستها هم نژادپرست شوند این امر مرا بخاطر تبار یهودیم شرمسار میکند.»
اگر امروز پوپر زنده بود و جنایات رژیم صهیونیستی را که رکورد جنایت تاریخ بشری را شکسته است میدید، شاید از لیبرال دمکراسی هم شرم می کرد؛ دست کم از لیبرال دمکراسی به معنای دولتی آن . چراکه ملت های غربی بارها در برابر صهیونیسم ایستاده اند.
اما قصد ما از بازگفت سخن پوپر شامل چند دلیل است:
دلیل اول اینکه ترویج گفتارهایی از این دست و نظیر آنچه پوپر گفته، به بیناذهنی شدن و توافق ذهنیت عمومی جهانیان بر سر آرمان قدس کمک خواهد کرد. دست کم به درد و درک مشترک کمک خواهد کرد.
دلیل دیگر این که استناداتی از این دست، تنهایی و بی بنیادی بیشتر رژیم غاصب را نشان می دهد و نمایانگر آن است که لیبرال دمکراسی هم لزوماً حامی رژیم مذکور نیست.
دلیل دیگر، یادآوری آن بود که تقابل با صهیونیسم، محدود به اسلام گرایی و چپ گرایی نیست، بلکه یک لیبرال هم می تواند در برابر صهیونیسم باشد. این یک وظیفه انسانی در برابر بدترین و عیان ترین شر تاریخ است و مسأله ای مناقشه برانگیز مانند سرمایه داری، سکولاریسم و ... نیست.
نه تنها پوپر، که کثیری از فیلسوفان یهودی که چپگرا نبوده اند نیز از در مخالفت با صهیونیسم در آمده اند. هانا آرنت از آن جمله اند.
ایمان به یهود بدون ایمان به خدا
هانا آرنت فیلسوف مشهور سیاست بعد از نقل قول از یکی از صهیونیست ها می گوید: «شما باید در ذهن داشته باشید که من بهعنوان سوسیالیست به خدا ایمان ندارم. من به یهودیان ایمان دارم.» من از شنیدن این حرف بسیار شوکه شدم؛ در واقع چنان جا خوردم که حتی نتوانستم پاسخ آن خانم را بدهم؛ اما میتوانستم چنین پاسخ دهم: عظمت این مردم روزگاری بهخاطر ایمانشان به خدا بود. یهودیان چنان به خدا ایمان داشتند که عشق و اعتمادشان نسبت به خداوند بارها بیشتر از ترسشان از او بود. حالا این مردمان فقط به خودشان ایمان دارند؟ این قرار است موجد چه خیری شود؟»
او در جایی دیگر می نویسد:«ما نفس موجودیتمان را -بدون هیچ محتوای ملی یا مذهبی- بهعنوان منشأ ارزش مطرح کردیم.»
آرنت، یک دگماتیسم مشابه را ریشه صهیونیسم و توتالیتاریسم می دانست. او با همگون خواهی، نژادپرستی و ناسیونالیسم حاکم بر یهودیان صهیونیست مخالفت می کرد:
«آن دسته از یهودیانی که دیگر به طریقی سنتی به خدا ایمان ندارند اما همچنان خود را بهنحوی از انحا برگزیده میدانند، فقط این اندیشه را در سر میپرورانند که طبیعتاً بهتر یا عاقلتر یا طاغیتر از دیگراناند یا نمک جهان هستند و این چیزی نیست مگر نسخهای دیگر از خرافههای نژادپرستانه (این گفتۀ مرا هر جور دلتان خواست تفسیر کنید).»
بیدولتی، سرنوشت کنونی و نهایی صهیونیسم
جودیت باتلر(فمنیست مشهور) مینویسد:
« [آرنت] در بازنگری صهیونیسم(۱۹۴۴) با قوت هر چه تمام احتجاج میکند که مخاطرات ایجاد دولتی بر مبنای اصول حاکمیت یهودی صرفاً آتش معضل بیدولتی را شعلهورتر میسازد، معضلی که در پی جنگ جهانی اول و دوم بهنحو فزایندهای وخامت یافته است. آرنت در ابتدای دهه ۵۰ میگفت اسرائیل در نتیجهی اشغال استعمارگرایانه و با تبانی ابرقدرتها و بر مبنای شرایط شهروندیِ ضد دموکراتیک تأسیس شده است. اما در دهۀ ۳۰ دلنگرانی او این بود که یهودیان دارند بهنحو فزایندهای به مردمانی بیدولت بدل میشوند؛ آوارگی فلسطینیها در دهه ۴۰ و اوایلِ دهه ۵۰ سبب شد که آرنت بکوشد شرحی جامعتر از بیدولتی به دست دهد.»
چنانکه میبینیم آرنت بی دولتی صهیونیست را امری می داند که حتی از پس از اشغال فلسطین تداوم یافته است. او همچنین بر محصول استعماربودن رژیم تصریح می کند.
اگر امروز زنده بود و توحش بیمانند صهیونیستها و حمایت شیطانی کشور مطلوبش یعنی امریکا را میدید، کتاب خاستگاه و عناصر توتالیتاریسم را طوری دیگر مینوشت.