این روزها تحلیل های زیادی حتی از درون خود رژیم صهیونیستی از زوال ناگزیر این رژیم جعلی می گویند. آرتور کستلر متفکر شاخص و از یهودیان مجارستان در کتاب «قبیله سیزدهم» می نویسد:
«بررسی های تاریخی نشان می دهد که یهودیان سامی نژاد، یعنی همان اسباط دوازده گانه بنی اسرائیل هم، حتی پیش از این که از اسرائیل بیرون آیند و در جهان پراکنده شوند، بر اثر اختلاط با مردمان مختلف، دیگر آن نژاد خاص و خالص و آن قوم نخستین نبودند که در تورات، برگزیده خداوند خوانده می شود. اغلب این جوامع در اروپای غربی یعنی اروپای پیشرفته و آباد شده آن زمان ساکن بودند. جمعیت جوامع یهودی غرب اروپا بر اثر تضییقات مذهبی و کشتار یهودیان در دوران جنگ های صلیبی و طاعون سیاه، که اروپا را در قرون وسطی فرا گرفت، تقریبا نابود گردید. مدارک تاریخی و جامعه شناسی نشان می دهند که اکثریت قاطع جمعیت یهودی شرق اروپا که همزمان با برافتادن خزران و ناپدید شدن خزرهای یهودی در زادگاه خویش به وجود آمدند، از یهودیان خزری تشکیل شده بود. یهودیان پراکنده در جهان به علت فرهنگ و زبان و حتی شکل ظاهری مختلف نمی توانند به عنوان یک ملت واحد شناخته شوند. آنها تنها یک دین مشترک دارند که همه شان به آن عمل نمی کنند، هر چند این دین باعث جدایی آنها از ملتهای دیگر شده است.».
مطابق واقعیت تاریخی گفته شده از زبان کستلر، باید گفت یهودیت تنها مبتنی بر سرزمین مصنوعی نیست بلکه بر نژاد مصنوعی و اختراع شده هم ابتنا دارد. مطابق این، می توان گفت صهیونیسم به نحوی زایدالوصف از نازیسم بدتر است. به بیان دقیق تر، اسرائیل بر سرزمین طبیعی و حقیقی تأسیس نشده و از حیث نژادی نیز نژادی جعلی تر از نازی ها را طرح و تبلیغ کرده است.
قابل اشاره است نازیسم همچون فاشیسم ایتالیا دستکم در آغاز و قبل از تجاوز نظامی به سایر کشورهای اروپایی مبتنی بر سرزمین طبیعی بود. درباره کشورهای اشغال شده هم هرگز ادعا نکرد که این کشورها سرزمین موعود آن هستند.
نازیسم نژاد آریایی را برای خود اختراع کرد اما این نژاد به هر روی جایی در تاریخ وجود واقعی داشته که در ادامه در اثر اختلاط، خلوص خود را اندک اندک از دست داده تا جایی که دیگر نمی توان از آریایی به منزله نژاد یاد کرد. این به ویژه درباره آلمان قرن بیستم صادق است و ادعای نازیسم را رد می کند.
در خصوص نژاد باید افزود یهودیان بیش از آلمانی ها دستخوش اختلاط شده و بنابراین خلوص نژادی و قومی را از دست داده اند. آنها در سرزمین های مختلف پراکنده بوده و به نحو دیرینه نژادی در میان نژاد یا بهتر بگویم، نژاد بی نژادی بوده و بسیاری اوقات هویت دینی خود را نفی یا پنهان می کرده اند. همه اینها ابهام و تردید را چون شبحی سیاه بر سر ادعای قومی و نژادپرستانه صهیونیست ها می افکند.
نکته دیگر این که صهیونیسم نه تنها بدتر از نازیسم، که زاییده و زائده یا مازاد آن است. صهیونیسم بیش از هر چیز متکی به هولوکاست و میراث هیتلر است؛ نه صرفاً از این حیث که با اتکای به آن مظلوم نمایی کرده است، بلکه عمدتاً از آن حیث که سیاست قتل عام نژادی نازیسم را در سرزمینی دیگر تداوم داده است؛ آن هم تداومی مستمرتر و شدیدتر.
نازیسم هیتلری، یک دولت زودگذر بود که همه دنیا را تحت ستم خود قرار نداد اما صهیونیسم از ملت آمریکا تا ملت اروپا و ملت های عرب و در یک کلام همه مردم دنیا را آن هم در طول زمانی به مراتب بیشتر از دوران نازیسم مورد ستم قرار داده است.
بعد از اشغال آلمان، متفقین جنایاتی بدتر از نازی ها مرتکب شدند؛ از کتاب سوزی تا تجاوز جنسی به زنان و مردان و کودکان و گورستان های انبوه ساختن از همین قربانیان تعرض جنسی تا کتاب سوزی و... و بدتر از همه اینها، امتداد و بهتر بگویم جهش روح نازیسم و فاشیسم در ایده صهیون و هولوکاست.
همان روح فاشیستی - انگلیسی- آمریکایی - صهیونیستی(فاشیسم جدید) که شهر درسدن آلمان و مردم آن را پس از اتمام جنگ و در زمانی که آلمان کاملا تسلیم شده بود با خاک یکسان کرد!
بسیاری از مردم آلمان از آغاز مخالف نازیسم بودند و شایسته هیچ مجازاتی نبودند. شایسته مجازاتی نبودند اما به وحشیانه ترین روش ها به آنها تجاوز شد.
اسرائیل از این حیث نیز که همه ساکنان مهاجر و ساکتان بومی آن مقصر هستند از آلمان هیتلری بدتر است. همه اینان شریک تجاوز ارتش تروریستی اسرائیل اند. با این وصف، سیاستی جز محو اسرائیل، نسبت مثبتی با حقیقت ندارد.
محو اسرائیل، تنها یک حقیقت و ایده متعالی نیست بلکه ناظر به یک درمان و رهایی واقعی و فوری برای مخالفان ساکن و ساکت در سرزمین های اشغالی نیز هست.
محو اسرائیل یک ایده دمکراتیک نیز هست که می گوید این ساکنان می باید سرزمین اشغالی را ترک کنند. این اقدام، از سویی به نابودی ستمکارانه ترین سیستم تاریخ کمک می کند و از سویی دیگر، می تواند وجاهت و شرافت از دست رفته این افراد را بازیابی کند.
امروز بیش از هر زمانی شهروندان اسرائیل در حال ترک این دولت جعلی اند و اقدام به گرفتن پاسپورت دوم کرده اند. اما این برای شرافت یافتن کافی نیست. چراکه از ترس جان بوده و ادامه همان منفعت طلبیِ صهیونیستی است. برای به دست آوردن شرافت باید پرچم اسرائیل را نیز ترک گفت؛ پرچمی که نماد نژاد جعلی، سرزمین جعلی، دین جعلی(تحریف شده) و اوج دروغ و حقارت و ستم در طول تاریخ است.