بیانیه مشترک مجمع روحانیون مبارز و مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم با این جمله آغاز شده است :"در چهل و سومین سالروز پیروزی انقلاب، سخن گفتن از آن دشوار و ستایش از آن دشوارتر است".
اما اگر عمق نظری و اندیشه انقلاب و امام راحل را درک می کردند و همدلی کافی با انقلاب و امام داشتند، چنین نومیدانه سخن نمیگفتند.
برخی از اینان همان ها هستند که به قول دکتر داود مهدوی زادگان، زندگی و حیات امام را تجزیه کردند( امام قم و نجف و پاریس و تهران ) و خود را کمتر به امام تهران متمایل نشان می دهند و بعضا وفادار به امام پاریس می دانند. در حالی که مکتب امام خمینی یکپارچه است و نمی توان آن را به شقوق متعارض تشقیق کرد. (نقل به مضمون)
هر گونه تقطیع و تجزیه جفا به امام راحل است. حتی مثل کسانی که فقط بر فقه او تأکید می کنند یا به نحو یکجانبه بر فلسفه و عرفان او. امام یک منظومه منسجم و تجزیه ناپذیر و تقلیل ناپذیر است. البته بسیاری از اینان برای انقلاب و امام و رهبری جان میدهند و جانانه برای کشور کار می کنند. در حالی که تقطیع زمانی امام چنانکه اشاره شد، بس خطرناک تر از تجزیه نظری مذکور است. اغلب این گروه دیگر جان و دلشان با انقلاب نیست، با حرکت مردمی و اکثریت هم نیست. معمولاً هم از اسلامیت و هم جمهوریت آن دور شده اند.
نکته مهمتر این که در آن بیانیه عجیب است که سراغ رخداد انقلاب رفته اند و از تعریض به ساختار فعلی فرارفته اند. در حالی که در جمهوری اسلامی، مکانیزم نقد آن نیز نهفته است و می توان بر اساس ظرفیت های فکری و افق وسیع آن، نقدهای جدی به آن وارد کرد. این منشأ امید و امکان تغییر درونی اما تغییر در جهت کمال و نه استحاله است. تغییر در جهت وفاداری به رخداد آغازین و میثاق اولیه است. چنانکه سایر نظامات سیاسی دنیا نیز چنین اند. البته در ایده انقلاب اسلامی، امکان نقد و وفاداری هر دو حتی بیشتر از سایر نظام های سیاسی است.
هر چند با دوگانه انگاری جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی مخالف هستم اما کار جدی تر را حمایت فراشعاری، منتظم، عملی و نظری از جمهوری اسلامی می دانم. باید راه حل مشخص داد و یا کار مشخصی کرد. اما افسوس که ایستادن در موضع تقطیعی و مقطعی و موسمی مشکل خیلی از طرفداران و منتقدان نظام است.
این حمایت می بایست همراه با نقد هم باشد. یعنی نقدْ تنها یک امکان نیست بلکه ضرورت است. اما نقد با نق زدن فرق دارد و بدیلانه است؛ عینیت و صراحت و انسجام و دقت دارد.
خود حوزه علمیه می بایست همزمان جدی ترین منتقد برخی رویه ها و مشکلات باشد. اگر بخشی از حوزویان آن هم در قالب یک سازمان، حق و انصاف را پایمال کند به هوای اینکه وجاهت مستقل و انتقادی پیدا کند، نه چنین نیست و نخواهد شد. از سویی از طرف بسیاری طرفداران و مخالفان و منتقدان نظام متهم به تزویر می شود و از دیگر سو، کارکرد ایجابی و عمل گرایانه خود را از دست داده و توان درک موقعیت مند (مکان، فضا و زمان) آن به کاستی می رود. دچار سردرگمی و انفعال بیشتر خواهد شد که می توان آثار این وضعیت را در همان دو خط دید.
احتمال دیگر به ذهن می رسد و آن اینکه شاید منشأ و انگیزه آن دو خط در بیانیه این باشد که این گروه دست بر قضا جمهوری اسلامی به منزله سازمان را ولو با اکراه می پذیرند اما در صورتی که اصراری بر انقلاب اسلامی نداشته باشد و چندان از آرمانهایش که بدون استکبارستیزی معنا ندارد سخن نگوید. قابل انکار نیست برخورد اغلب این عزیزان با ولایت فقیه نیز نهایتاً برخوردی قانونی است و چندان مهری به آن ندارند. محتمل است برخی از آنها چنین موضع و ایستاری نسبت به نظام نیز داشته باشند.
نکته دیگر این که بنده جمله مذکور در بیانیه را با توجه به زمینه و گوینده آن تحلیل کردم و تحلیلی منطقی و دستوری صِرف نبود. سخن از یک جایگاه رسمی و حقوقی آن هم در عرصه عمومی صادر شده است. همین سخن را اگر کسی در منزل بگوید، معنای آن تفاوت دارد و نمی توان چندان او را ملامت کرد.در سیاست بیس از هر عرصه دیگری، سابقه و سیاق گوینده در معنایابی اثر می گذارد و به هر روی عزل نظر از نیت نگارندگان بیانیه، باید به این امر در اینجا التفات خاص می داشتند.
البته به قول امبرتو اکو متن یک ماتریکسی دارد و این طور نیست بتوان هر چیزی را به یک متن یا یک گزاره نسبت داد.
نکته دیگر این که دفاع از ارزشهای انقلاب اسلامی و رخداد آن به مراتب نسبت به دفاع از وضعیت موجود، آسان تر است.