رضا کیانیان بازیگر سینما نوشته است:
«چمران خیلی خوشبخت بود که با آرمان هایش رفت... اگر وزیر شده بود، مثل کاسترو ذلیل از دنیا می رفت.
چمران و چه گوارا سرافراز از دنیا رفتند چون آرمان هاشان را اجرایی نکردند. فقط حرفش را زدند و برایش جان باختند.»
در پاسخ به کیانیان باید بگویم اجرا نکردن آرمان ها هم نوعی دیگر از ندیدن واقعیت است. فروکاستن واقعیت به واقعیت بالفعل و ندیدن واقعیت بالقوه است. هرچند اجرای آرمان ها اگر بدون دیدن مقدورات و محدودیت های واقعیت باشد، یا با زور و فشار یا با شعارگرایی باشد به ضد خودش بدل می شود.
چمران اگر می ماند و وزیر هم می شد، دست از مبارزه برای حقیقت و مردم نمی کشید. او جوهر و گوهر داشت. جنس او با بسیاری افراد که در جنگ هم کار خاصی نکردند فرق داشت. او اگر می ماند و وزیر هم می شد، ذلیل از دنیا نمی رفت بلکه عزیز از دنیا می رفت.
اگر تمام مدعای کیانیان را بپذیریم، یک نتیجه آن این می شود که بپذیریم که همان بهتر پدرسوخته ها بر سیاست حاکم باشند و سیاست هیچ جایی برای اخلاق ندارد! افزون بر این، نقد کیانیان بر زاکانی آن هم مستند به جمله شهید چمران (کسی که تخصص ندارد و کاری را می پذیرد، تقوا ندارد) از اساس ویران می شود و خودبرانداز است. چراکه چندان جایی برای تقوا و ستایش از آرمان ها و کسانی چون شهید چمران باقی نمی مانَد و با وجود این، سیاست و مدیریت عرصه بی تقواها می شود. به بیان ساده تر، اینکه القا کنیم چمران اگر وزیر می شد، سعادت مند نمی شد و بنابراین نباید وزیر یا نظیر آن می شد، به آن معنا است که اگر در مدیریت بعد از جنگ نقش فعالی می داشت، بی تقوا می شد.
خود امام خمینی مصداق کسی بود که پس از رهبری و حتی در روزهای پایانی عمر بیش از هر زمانی آرمان گرا بود و بسیار عزیز از دنیا رفت. چمران نیز چون امام خود آرمانگر بود. او نیز چون امام خود عزیز و عزیزتر از زمان جنگ از دنیا می رفت.