بزرگترین بن بست آن است که هیچ گاه شکست در تحقق ایده های خود را نپذیریم. هرچند امروز ما از خلا و ضعف ایده رنج می بریم و دچار سرگردانی هستیم اما باید بگویم بعضاً ایده های بزرگ نیز محصول شکست تاریخی خود بوده اند. اگر شکست تاریخی نبود، ایده آزادی و عدالت دست کم چنان که امروز هست، وجود نداشت.
افزون بر این، اگر ایده ، تحقق تام بیابد، از میان می رود. به بیان ساده تر، اگر ایده ای چون آزادی و عدالت تحقق تمام و کمال بیابد، دیگر نمی تواند یک آرمان باشد و ظرفیت آن برای آینده (خلاقیت) به اتمام می رسد. اما چنین چیزی ممکن نیست.
از سویی دیگر و در سطحی دیگر، قبول شکست و خودآگاهی به آن، سبب پیروزی و خروج ما و ایده ها از بن بست می شود. مصداق آن خودآگاهی یافتنِ مسیحیت رسمی به شکست خود و تولد رنسانس بود. دست بر قضا مسیحیت با تردید نواندیشان بازتولد یافت و توانست حیات بهتری را تجربه کند.
مدرنیته هم هر بار که بن بست ها و شکست های خود را پذیرفت و به خود تردید کرد، تا حد زیادی از بن بست خارج شد و تثبیت گردید: یکبار با اعطای حقوق به بردگان و آزادی آنها، باری دیگر با اعطای حقوق به کارگران و باری دیگر با به رسمیت شناختن زنان و این بار باید با رسمیت دادن به حقوق مهاجران و تغییر نگاه خود به غیرغرب.
ساختار سیاست ورزی کشور و مسوولان نیز باید برخی شکست های خود را بپذیرند و به آن اعتراف کنند تا کارکرد رهایی بخشیِ انقلابی (ایده های انقلاب اسلامی) را اعاده کنند.
من و شما نیز باید به برخی خطاهای خود اعتراف کنیم و به اصلاح برخی صفات منفی دیرپا در خود بکوشیم. روشنفکران هم باید برخی خطاها و بن بست های خود را بپذیرند تا بتوانند به رهایی و رهایی بخشی برسند یا نزدیک شوند.