1.در طول تاریخ، نگاهها و تفاسیر به عاشورا متفاوت و گوناگون بودهاست. از نگاه عرفانی و ماورایی به عاشورا، تا الگویی برای آزادی و آزادگی، همه برداشتهایی است که از این واقعه بزرگ تاریخی اخذ شده است. اما در کل در یک تقسیمبندی تفاسیر عاشورایی ذیل دو گروه قابل بررسی هستند. یک، تفاسیری که در آن عاشورا واقعهای ورای تاریخ و زمین بوده و در نتیجه امام حسین از «امام» بودن بالاتر میرود و چنان در آسمانها میماند که دسترسی به آن دشوار است. گویی امام تبدیل به «اسطوره» میشود و واقعه تاریخی کربلا به افسانه. بیتالغزل این نگاه به عاشورا غم و اندوه است و همهچی در این راستا میچرخد و این محوریت بهقدری فراگیر است که، زبانحال روضهها که امر پسندیده و مطلوبی است در جای خود وارد در تاریخ میشود و جای گزارههای کتب تاریخ را میرباید! در این نگاه تنها غم است که حرف اصلی را میزند و اگر قرار باشد ما با استناد به تاریخ از وجوه دیگر عاشورا سخن بگوییم، دخالت در دستگاه ابیعبدالله کردهایم و مصیبت حادثه را منکر شدهایم.
2.باری به هر روی در این دیدگاه هر چه هست بر مدار مصیبت عاشورا میچرخد ونه غیر آن، بلکه اگر قرار باشد چیزی جدای از مصیبت و اندوه عاشورا گفته شود، گویی بدعتی را در دین وارد کردهایم. از نتایج این دیدگاه این است که نهضت حسینی از یک الگو تبدیل به یک استثنا شده که به هیچ روی نمیتوان از آن درس گرفت بلکه آن امر شخصی و مخصوص به سیدالشهدا است. محمدتقی سپهر در «ناسخالتواریخ» میگفت نمیدانیم چرا امام حسین قصد شهادت کرد زیرا که تکلیف امام بیرونِ غیر از تکالیف خاص و عام است. علامه مجلسی هم در رساله «حکمت شهادت سیدالشهدا» مینویسد حکمت شهادت امام حسین از فروع مسأله قضا و قدر است و نهی از تفکر در این مسئله در احادیث بسیار وارد شده است. القصه، عاشورا برای این طیف تنها پارهای از تاریخ است که در برههای از زمان اتفاق افتاد و با شهادت حسینبنعلی و اصحابش و به اسارت رفتن اهلبیت آنان و زینب کبری پایان مییابد و تنها با جزع و فزع میتوان یاد سیدالشهدا را زنده نگهداشت.
3.اما در گروه دوم، تفاسیری از عاشورا را در بر گرفته میشود که در کنار غم و بکاء امام حسین، به حماسه ایشان و هدف او از خروج و قیام توجه دارد. به عبارتی برعکس نگاه اولی که حسینبنعلی اسطوره و استثنای غیر قابل اقتداست، در این نظرگاه با استناد به قول خود سیدالشهدا که فرمودند «ولکم فیّ اسوة» حماسه عاشورا مقدم بر بکا است. چرا که آزادیخواهی و « اني لم اخرج اشرا و لا بطـرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدي (ص) اريد ان امر بالمعروف و انهي عن المنكر و اسير بسيرة جدي و ابي علي ابن ابي طالب (ع).» مقدم و پیش از «وا محمداه صلى عليك مليك السماء هذا حسين مرمل بالدماء مقطع الأعضاء و بناتك سبايا إلى الله المشتكى و إلى محمد المصطفى و إلى علي المرتضى و إلى حمزة سيد الشهداء وا محمداه هذا حسين بالعراء يسفي عليه الصبا قتيل أولاد البغايا» است. در این نگرش کربلا و حسینبنعلی نه یک «استثنا» و چیزی منفرد و جدا، بلکه خود متعلق به جریان و خط «حق» است و نه تنها، نهضت حسینی با عاشورا پایان نیافت، بلکه نقطه عطفی برای جبهه حق است که از عاشورا چهره جدید و رویکرد تازهای از آن پدید میآید.
4. حال با توجه به این دو دیدگاه نگاه به شخصیتهای عاشورایی هم متفاوت خواهد بود. در نگاه اول حضرت زینب (سلامالله علیها) تنها زن پریشانحال و مصیبت زدهای است که به اسارت رفته و در روضههای دروازه شام و مجلس عبیدالله و یزید (لعنةالله علیهما) خلاصه میشود. در نگاه منفعلانه به عاشورا که در مورد کندوکاو تاریخی آن باید سکوت اختیار کرد و لام تا کام از ماهیت خروج امام حسین سخن به میان نیاورد، خاندان حسینی عزتشان با محوریت «غم و اندوه» در هالهای از غبار پنهان میشود. انگار نه انگار که حماسه کربلا تا کوفه و از کوفه تا شام، قسمیش بر دوش جهاد تبیین علیبنالحسین بود و نیمی از آن بر دوش زینب. مادر شهید، دختر شهید، خواهر شهید، عمه شهید؛ که تمام داغهای عالم را به یکباره در ظرف چندساعت دیده، اما غم و غصهاش نباید او را از رسالتش باز دارد. در دید و نظرگاه دوم قضیه متفاوت است، هرچند رنج و بلای زیادی تحمیل بر دختر علی میشود و بند اسارت رفتن والا مخدرهای چون او دل هر خوش انصافی را به درد میآورد؛ ولی تازه حماسهسازیهای او و جهاد اکبر و اصغرش از عصر عاشورا شروع میشود و آن را به عزتی میرساند که هنگام خطبهخوانی حضرت در کوفه راوی میگوید:«زینب، دختر علی را دیدم و هرگز زنی با حیا را چون او سخنور ندیده بودم. گویا از زبان امیرالمؤمنین سخن میگفت.» در ظاهر زینب اسیر بند و زنجیر یزیدیان است، اما تأثیر «کلام» او به قدری محکم بود که بتواند فاتحان ظاهری را به اسارت روشنگری و افشا مبتلا کند.
5. آری، حماسه حسین دو بخش و پاره دارد، اولیاش جهاد مردانه حسینی است که فریاد «هیهات منّالذلّة» نماد آن میشود، و پاره بعدی، تبیین زنانه و تربیت زینبی است. آنجا که بر سر مست لا یعقل اموی فریاد سر داد:« فَكِدْ كَيْدَكَ وَ اسْعَ سَعْيَكَ وَ نَاصِبْ جُهْدَكَ فَوَ الله لَا تَمْحُو ذِكْرَنَا وَ لَا تُمِيتُ وَحْيَنَا وَ لَا تُدْرِكُ أَمَدَنَا وَ لَا تَرْحَضُ عَنْكَ عَارَهَا وَ هَلْ رَأْيُكَ إِلَّا فَنَدٌ وَ أَيَّامُكَ إِلَّا عَدَدٌ وَ جَمْعُكَ إِلَّا بَدَدٌ يَوْمَ يُنَادِي الْمُنَادِي أَلا لَعْنَةُ الله عَلَى الظَّالِمِينَ، هر کید و مکر، و هر سعی و تلاش که داری به کار بند، سوگند به خدای که هرگز نمیتوانی، یاد و نام ما را محو و وحی ما را بمیرانی، چه دوران ما را درک نکرده، این عار و ننگ از تو زدوده نگردد. آیا جز این است که رأی تو سست است و باطل، و روزگارت محدود و اندک، و جمعیت تو پراکنده گردد، آری، آن روز که ندا رسد: أَلا لَعْنَةُ اللهِ عَلَی الظَّالِمِینَ.»
6. اهمیت شناسایی شخصیت زینب کبری در آنجاست که ایشان در طول تاریخ همواره عظمتی خاص نزد طائفه شیعیان بالاخص زنان آنان داشته است. حال کدام زینب باید الگو و نمونه زن مسلمان معرفی شود؟ زینبی که اسیر غم و گریه است و تمام دوران اسارت چون سایر اسرای عالم در برابر فاتحان سر خم آورده؟ یا زینبی که عزتمندانه خود لباس رزمبر تن فرزندان میکند و روانه میدان نبرد و حق و باطل کرده و در دوران اسارت هم علیوار خطبهسرایی میکند؟ مگر زینبگونههای عصر ایثار و شهادت را فراموش کردهایم؟ مگر ندیدیم آن زنی که یک به یک پسرانش را روانه جبهه میکند و افسوس دارد که چرا تعداد پسرانش بیش از این نیست تا فدای اسلام و دین بکند؟ اینان به کدام زینب اقتدا کردند؟ زینب مجاهد یا زینب اسیر؟
7. در انتها جا دارد با آوردن دلگویه معروف «ای زینب، ای زبان علی در کام» یادی از معلم شهید، علی شریعتی بکنیم که اولین نفر بود زینب را در سطح گسترده اجتماعی از انحصار روضه و مرثیهخوانی بیرون آورد و او را با استناد به تاریخ و شهادت روایات شیعی، تبدیل به یک مرجع اساسی برای مردم به خصوص بانوان کرد:
ای زبان علی در کام! با ملت خویش حرف بزن!
ای زن ! ای که مردانگی، در رکاب تو، جوانمردی آموخت
زنان ملت ما اینان که نام تو، آتش و درد بر جانشان میافکند بتو محتاجاند.
بیش از همه وقت... «جهل» از یکسو به اسارت پنهان و ذلت تازهشان میکشاند و از خویش و از تو بیگانهشان میسازد، آنان را بر «استحمار کهنه و نو»، بر بندگی «سنتهای پوسیده» و «دعوتهای عفن»، برملعبه سازان «تعصب قدیم» و «تفنن جدید» به نیروی فریادهائی که بر سر یک شهر- شهر قساوت و وحشت - میکوبیدی، و پایههای یک قصر - قصر جنایت و قدرت را میلرزاندی - بر آشوب! تا در خویش برآشوباند، و تار و پود این پردههای عنکبوت فریب را بدرند، و تا در برابر این طوفان برباد دهندهای که وزیدن آغاز کرده است «ایستادن» را بیاموزند ، و این «ماشین هولناک» را که از آنها «بازیچههای جدیدی» میسازد، باز برای بلعیدن حریصانه آنچه سرمایهداری به بازار میآورد، برای لذت بخشیدن به هوسهای کثیف بورژوازی، برای شور آفریدن به تالارها و خلوتهای بیشور و بی روح «اشرافیت جدید»، و برای سرگرمی زندگی پوچ و بیهدف و سرد «جامعه» رفاه در هم بشکنند، و خود را، از «حرمهای اسارت قدیم»، و «بازارهای بیحرمت جدید» ، به امامت تو نجات بخشند !