حجتالاسلام یحیی جهانگیری، مدرس حوزه و دانشگاه درباره زوال و ناکار آمدی علوم نظری در جامعه به الف گفت: تفکر، مقولهای است که در تاریخ و فرهنگ ما ریشه دوانده است. چه در تاریخ اسلام و چه در تاریخ ایران، فکر و اندیشه از جایگاه والایی برخوردار است، و پس از ورود اسلام به ایران و پیوند این دو فرهنگ، شکوفایی چشمگیری را در عرصه علم و اندیشه شاهد بودیم، به طوری میتوان گفت هیچ کشوری به اندازه ایران، در گسترش و تقویت فکر و اندیشه اسلامی سهم نداشته است. چه در علوم اسلامی و چه در علوم انسانی در دوره تمدن اسلام و پس از آن؛ ایرانیان سهم گستردهای را در فرایند اندیشه اسلامی داشتهاند و از فرط موارد و مصادیق احتیاجی به بازگو کردن اسامی نیست، چون همه ما با نام آنها آشنا هستیم.
وی افزود: آنچه که عیان و واضح بهنظر میآید این است که آموزههای اسلامی محرک و عامل تفکر و اندیشه آدمی هستند. آموزههای رسیده از اهلبیت(علیهمالسلام) و تأکیدات این حضرات بر عقل و عقلانیت همگی در این حوزه نقش داشته است. اما در 200سال گذشته باید اذعان کرد که مراکز علوم اسلامی و حوزههای علمیه ما از یک درد رنج میبرند. در گذشته، حوزه را با نام «جامع» میشناختند، و هنوز هم در عراق نظایری از این جامعها چون: جامع طوسی و جامع جواهری باقی مانده است. این جامعها در دل جامعه قرار داشتند و به خوبی با چالشهای آن آشنا بودند. این مراکز وقتی مشکلات را در جامعه و کف میدان زیست مردم میدیدند، وقتی تفرقه، ربا، دزدی، نزاع مذهبی و… را شاهد بودند، در باره آن در جامع به تأمل مینشستند تا بتوانند برای آن راهحلی پیدا کنند. به تعبیری تعلقات موجود در جامعه در جامعها به تأمل گذاشته میشد و در فرایند این تأملات سعی میشد که چالشهای جامعه را در حد توان بر طرف کند.
این استاد حوزه و دانشگاه ادامه داد: این موضوع موجب شده بود که دید مردم نسبت به افراد حاضر در جامعها به مثابه متفکرین و نخبههای جامعه باشد، لذا تلاش داشتند تا با سرمایهگذاری، فرزندانشان را برای کسب علم و دانش به این جامعها بفرستند. اما در 200سال گذشته، ما شاهد نوعی تحویلگرایی علمی در سطح این جامعها هستیم. این مراکز هرچه که گذشت از جامعه و مردمانش فاصله گرفتند و دور و دورتر شدند، دیگر درد مردم و چالشهای جامعه دغدغه اصلی جامعها نبود. اساساً موضوعات مطرح شده و برخی دروس به سمتی میرفت که هیچ گرهای از کار جامعه باز نمیکرد و از آن سو چالشهای جامعه رو به فزونی میرفت.
وی افزود: این وضعیت ادامه داشت تا اینکه، دیگر آن پیوند گذشته بین جامع و جامعه فرو ریخت و جامعها نام «حوزه علمیه» به خود گرفتند. حوزه یعنی کرانه و حاشیه، این حوزههای علمیه دیگر آن پویایی سابق را در متن و بطن جامعه نتوانستند پیدا کنند. در کنار تغییر و تحول اسمی جوامع، ما شاهد آن هستیم که برای عالم دین و درسخوانده علوم اسلامی نام «روحانی» را برگزیدند؛ نامی که از تفکر مسیحیان و کلیسا نشأت گرفته بود و دوگانگی آخرت و دنیا یا جسم و روح را القا میکرد. وقتی جامع، شد حوزه و کرانه، و عالم دین شد روحانیِ فارغ از دردهای جامعه، علوم اسلامی به خاطر این فاصله پیشآمده دیگر نتوانست چون قبل برای دردهای تودههای اجتماعی نسخه بپیچد و بیشتر رنگ و بوی فانتزی علمی برحوزههای علمیه حاکم شد.
جهانگیری گفت: وقتی فضای علوم اسلامی از بطن جامعه فاصله گرفت، و با مشاکل اجتماعی انس نداشت و واقف بر آنها نبود، موجب شد تا آلترناتیو و جایگزین دیگری که اساساً بومی جامعه ایرانی و اسلامی نیست بیاید و برای درد جامعه نسخه شفا بخشی به زعم خود بپیچد. تفکری که با سنت فرهنگی و تاریخی مردم بیگانه بود هرچند به خاطر این بیگانگی و نامحرمی مورد اقبال زیادی در اوایل قرار نگرفت، اما چون حضورش با گرهها و چالشهای افراد همراه شده بود، موجب شد تا افراد زیادی جذب آن «دیگری» بیگانه بشوند.
وی افزود: این اتفاق تاریخی موجب شد که فضای علوم انسانی و تفکر، نامسألگی را جایگزین مسأله کند، به تعبیر دیگر دوری از نیازهای جامعه این چالش را پدید آورد که در فرایند تولید علم و تفکر کمتر به موضوعات و چالشهای اصلی جامعه پرداخته شود. افراد میگویند برویم علوم انسانی بخوانیم که چه شود؟ راست میگویند وقتی فضای آموزشی این سنخ علوم با درد جامعه همراهی ندارد، کارایی خود را به حداقل میرساند. ما در این حین شاهد یک زوال و افول اندیشه در عالم تفکر و علوم اسلامی در کشورمان هستیم. وقتی حوزه علمیه برای حل مشکلات راه حلی نداشت، علوم غربی و بیگانه از فرصت و خلأ اندیشهای موجود استفاده کردند و برای مشکلات راهحلهایی را ارائه دادند، و اینجاست که امام خمینی از وحدت حوزه و دانشگاه صحبت میکند.
به گفته وی آنچه که گذشت نه فقط برای حوزههای علمیه، بلکه آفتی بود که به جان دانشگاههای ما هم افتاد و پویایی را از آنها گرفت.