عشق واژه ای است که هنوز سکه رایج در مناسبات دوجنس است با این تفاوت که هیچگاه در طول تاریخ آدمیان، چنین به ابتذال کشیده نشده است که در دوران ما!
دمدستیبودن زن برای مرد و سپس مرد برای زن، پدیدهای است که نمود بارز آن را در فضای مجازی میبینیم؛ پدیدهای که عشق مقدس را مجازی و نامقدس میکند.
عشق آرمانی به مثابهی رخداد و رخی درخشان و رخشان، روزمرگی را فرومیشکند و بر آن نور میتابد. این عشق آرمانی، نورانیتر است، اگر شعلهاش از خداوند باشد. این عشق است که مرگ را هم سفید و امیدبخش میکند و در پرتو ابدیت قرار میدهد و از عشق اخلاقی فراتر میرود.
عشق مقدسْ برخلاف بیشترِ عشقهای امروزی است. عشق ممکن است بتبرستانه باشد که در پی تسلیم و نفی خود در معشوق است و یا سلطهجویانه باشد که عاشق، معشوق را همچون «وصال» میطلبد و به صِرف وصال، عشقاش فرومینشیند. متفاوت از این، در عشق بتپرستانه، صِرف وصال آن را نمینشاند، بلکه سرخوردگیها و دیدن تناقضهای بیشتری در معشوق برای فروکش عشق لازم است.
ناظر به همین دوگانهی تسلیم- تسلط است که اریک فروم در «هنر عشقورزیدن» عشق بتپرستانه را عشق مازوخیستی و عشق سلطهجویانه را سادیستی میداند.
به هرروی، در زمانه ما حتی عشق بتپرستانه و سلطهجویانه هم نادر شده است و تفاوت، تکثر و تنوع، در دنیایی که هرچه بیشتر سطحی می شود، راز و عشق رازناک را تخریب کرده و شبیههمبودن_ بهویژه شباهت زنان که با جراحی به دست آمده _ را آفریده است!
در مجموع باید گفت عشق های امروزی چنانکه مولوی گفته است بیستر در پی آب و رنگ اند تا تعالی روحی: عشق هایی کز پی رنگی بود/ عشق نبود عاقبت ننگی بود!