ایران قوی و خاورمیانه ای جدید


برای بررسی و واکاوی دقیق موضوعات از جمله دورنمای مسائل منطقه و جهان، ضروری است تا در ظرف زمانی مقتضی و با مقایسه رخدادهای مشابه، مورد مطالعه قرار داده شوند.
اکنون که موج سیاسی و رسانه‌ای سفر بایدن به تل اویو و ریاض و سفر پوتین به تهران آرام گرفته است می‌توان به دور از نگاه هیجانی مروری به اهداف از پیش تعیین شده و دستآوردها کرده و آن‌ها را مورد کنکاش قرار داد.

با توجه به نامعلوم بودن سرانجام بحران اوکراین و ادامه یافتن آتش جنگ ،هر روزی که می‌گذرد آثار و تبعات زیان بار جنگ بر نظم حاکم بر جهان و به ویژه بر قدرت‌ها و بازیگران غربی حامی اوکراین افزایش یافته و در ورأی آن چشم انداز تأمین انرژی، مواد اولیه و مواد غذایی پیش از آغاز فصل سرما، از هر زمانی تاریک‌تر و نگران کننده‌تر می‌گردد.

در پس همه جلسات و نشست‌های گاه و بی‌گاه سران غربی برای یک‌دست کردن سیاست‌های خود در قبال روسیه، باید بدانیم که اختلافات بنیادینی در مواضع برخی از اعضا وجود دارد؛ ولی با توجه به زمان و جو هیجانی حاکم، از مواضع خود عقب نشسته و به نظرات غالب تن می‌دهند؛ موضوعی که خود آتشی زیر خاکستر است و دیر یا زود شاهد زبانه کشیدن آن خواهیم بود و چه بسا شاید جرقه‌ای برای از هم پاشیده شدن اتحاد اروپایی باشد.

ملت‌های اروپایی نیز با گذشت زمان، بر بی نتیجه و پر هزینه بودن سیاست‌های حمایتی دولت‌های متبوع خود از اوکراین بیش‌تر واقف گردیده و هزینه‌های سرسام آور آن را در زندگی و معیشت روزانه خود ملموس‌تر احساس می‌کنند.

با فروکش کردن هیجانات و روبرو شدن با واقعیت‌ها در حوزه‌های گوناگون شاهد عقب نشینی‌هایی به صورت چراغ خاموش هستیم و شرایط موجود آن‌ها را مجبور به اتخاذ سیاست‌های واقع بینانه کرده و خواهد نمود.

موقعیتی که دولت‌های اروپایی را به تکاپو انداخته که به هر قیمتی ولو واگذاری بخش بزرگی از خاک اوکراین به روسیه جنگ را خاتمه دهند؛ چیزی که در اظهارات برخی از مقامات و صاحب‌نظران اروپایی و آمریکایی هرازگاهی بیان می‌شود. هم‌چون سخنان امانوئل ماکرون رئیس جمهور فرانسه، اولاف شولتس صدراعظم فعلی و گرهارد شرودر صدراعظم اسبق آلمان و هنری کیسینجر سیاست‌مدار کهنه‌کار و وزیر خارجه اسبق آمریکا. موضعی که برای حاکمان کیف پذیرفتنی نیست و با اعتراض‌های شدید آن‌ها روبرو می‌شود. این در حالی است که بسیاری از فعالان رسانه‌ای در اروپا اعتقاد دارند که اوکراین اروپا را فارغ از رنج مردم در جهت منافع و مصالح حاکمان کیف به گروگان گرفته است.

در شرایطی که سرزمین‌های اشغالی و سعودی در یکی از بغرنج‌ترین مقاطع زمانی پس از جنگ جهانی دوم پذیرای بایدن بودند، در سوی دیگر ایران نیز میزبان پوتین در تهران شد.

سفرهایی که در برهه‌ی تاریخی و حساس کنونی و اوضاع پر التهاب و پر تنش امروز منطقه و جهان و در پرتوی شکل‌گیری سطح جدیدی از همکاری‌ها در چارچوب اتحادها و ائتلاف‌ها انجام گرفت قطعاً و بدون تردید تصادفی نبوده و بلکه تصویرگر بازیگری بازیگران در شطرنج تحولات منطقه می‌باشد و مخابره کننده پیام‌های فراوانی به جهانیان است.


دیدارهایی که پازل یارکشی‌های پیشین را پر رنگ‌ترساخته و حتی در مواردی آن‌ها را دستخوش تغییراتی کرده می‌تواند آینده ساختار روابط بین الملل را تحت تأثیر قرار دهد.

همان طور که بایدن در مقاله اخیرش در نیویورک تایمز نیز اذعان نمود هدف سفر به منطقه صرفاً در جهت منافع جاه طلبانه آمریکا در خاورمیانه بوده است. در واقع بایدن نیز همانند اسلاف خود بر استفاده ابزاری از کشورهای به ظاهر متحد، جهت گذر از پیچ تاریخی بحران کمبود انرژی و مواد اولیه تأکید دارد. سفری که به اعتقاد بسیاری دیر هنگام و بد موقع صورت گرفت.

در حالی که جهان نظاره‌گر بازدید رئیس جمهور آمریکا از منطقه غرب آسیا بود، این سفر دستور کارهای متفاوتی داشت تا ماحصل آن بتواند مقداری چهره مخدودش شده‌ی آمریکا را در منطقه به ویژه نزد متحدین عرب ترمیم نماید. امری که خیلی به نتیجه بخش بودن آن نمی‌توان امیدوارم بود و با تردیدهای جدیه فراوانی روبرو می‎باشد؛ و بلکه برعکس نمایان‌گر شکست سیاست‌های تمامیت خواهانه و منفعت طلبانه آمریکا شده است؛ سیاستی که در آن شعار آمریکا همیشه یک پیروز است یک اصل اساسی بود. سیاست امروز آمریکا در منطقه با توجه به اوضاع داخلی این کشور و شرایط حاکم بر تحولات روابط بین الملل از موضع ضعف و درماندگی است و سفر اخیر بایدن به خاورمیانه صرفاً یک مانور سیاسی و تبلیغاتی بوده و هیچ کارکردی برای آمریکا و متحدین منطقه‌ای آن نداشته و نخواهد داشت. سیاستی که حتی از سوی متحدین گوش به فرمان همیشگی‌اش هم دیگر مورد اعتنا نبوده و نتوانست آن‌ها را در سیاست‌های کلان و خرد آمریکا با آن همراه گرداند.

سفر منطقه‌ای به مقصد دو رژیم ناقض حقوق بشر که تمام ارزش‌های به ظاهر انسانی را به سخره گرفته‌اند و یکی از دستآوردهای آن پاداشی به عملکرد وحشیانه بن سلمان بود، بار دیگر پوشالی بودن ادعای حمایت از حقوق بشر، توسط آمریکایی‌ها را بر ملا ساخت. موضوعی که بایدن را نه تنها در عرصه بین الملل، حتی در داخل آمریکا و نزد هم حزبی‌های دموکراتش نیز مورد انتقادات شدید قرار خواهد داد و موقعیت آسیب پذیر و شکننده او و هم پیاله‌ای‌هایش در انتخابات چند ماه آینده را به شدت متزلزل می‌نماید؛ و دگر بار بر همگان آشکار خواهد ساخت که می‌توان در جهت تامین منافع مقطعی و گروهی و عرضه چند هزار بشکه بیشتر نفت به بازار، با هدف تعدیل قیمت در بازار جهانی و به ویژه بازار داخلی آمریکا حتی با جنایتکاری هم‌چون بن سلمان دست دوستی داد.

پس از فرار خفت بار و شلخته‌ی آمریکا و نیروهای ائتلاف تحت امرش از افغانستان و سقوط دولت غنی در کابل، عملاً جهان شاهد هدر رفت همه هزینه‌های انسانی و مالی در حوزه‌های سیاسی، اقتصادی، نظامی_امنیتی و اجتماعی طی بیست سال در جغرافیای افغانستان بود.

بخشی از هدف غیر مستقیم این سفر، ترمیم تبعات حوادث مربوط به افغانستان بود. فضاحتی که چنان ضربه‌ای به اعتبار و حیثیت آمریکا زد که به اعتراف همه کارشناسان سیاسی، اطلاعاتی و امنیتی جهان به این زودی‌ها قابل جبران و بازسازی نبوده و آمریکا را از جایگاه یک ابر قدرت پایین کشاند و به عنوان یک قدرت در حال افول معرفی نمود.
بخش دیگر هدف این سفر، اطمینان دادن به کشورهای به ظاهر متحد عربی منطقه و در رأس آن‌ها کشورهای عربی حوزه خلیج فارس بوده است. در طی چند سال اخیر که نیروهای مردمی یمن در پاسخ به جنایات ائتلاف، با قدرت تمام عمق خاک دشمن سعودی و اماراتی را هدف قرار داده و اهداف استراتژیکی و حیاتی آن‌ها را نابود می‌کرد مقامات در واشنگتن نظاره‌گر بوده و صرفاً آن را محکوم می‌کردند و خواستار توقف جنگ می‌شدند. هر چند حتی کمک‌های نظامی و اطلاعاتی آمریکایی‌ها و صهیونیست‌ها در این جنگ نتوانست کمکی به ائتلاف عربی به رهبری سعودی‌ها و اماراتی‌ها کرده و راه به جایی ببرد.

امری که بر همه به ویژه حاکمان عرب روشن ساخت که اتحاد و حمایت واشنگتن از دولت‌های به ظاهر متحد، لفاظی‌ای بیش نیست و در بزنگاه حادثه این کشورها نمی‌توانند هیچ حمایتی را از آمریکا دریافت نمایند. در واقع حمایت و اطمینان بخشی آمریکا به این دست از متحدین فقط نمادین است.

از آنجا که در دکترین کلان آمریکا دیگر مسائل و موضوعات خاورمیانه اولویت نبوده و آمریکا حاضر نیست بیش از این در خاورمیانه حضور داشته و هزینه‌های گزاف در ابعاد و سطوح گوناگون نماید و اولویت نخست، مهار اژدهای چین بوده و در چند ماه اخیر نیز فوریت خطر روسیه برای اروپا و آمریکا به دغدغه‌های آن‌ها اضافه شده و تهدیدی جدی می‌باشد، در پی آن هستند تا دولت‌های عرب منطقه را به متحد و مهرۀ اصلی و واقعی خود یعنی اسرائیل در منطقه بسپارند تا با یکدیگر همکاری کرده و آنچه را که از منظر آن‌ها خطر شمرده می‌شود خود برطرف سازند. سیاستی که در همین ابتدا با اما و اگرهای فراوانی روبرو بوده و شکست آن بر کارشناسان و صاحب‌نظران حوزه سیاست و روابط بین الملل آشکار است.

آمریکا، ابر قدرت پس از جنگ سرد نتوانست در منطقه‌ای که صرفاً ایران به تنهایی با سیاست‌هایش مخالفت می‌کرد موفقیتی کسب کند. آمریکایی که از تمام مولفه‌های قدرت در سطح داخلی و خارجی در امور روابط بین الملل برخوردار بوده و حتی برترهایی نیز داشت؛ که شاید مهم‌ترین آن بُعد مسافت با منطقه مورد مناقشه‌ی خاورمیانه بود. در روابط حاکم بر جهان پس از جنگ سرد و فروپاشی شوروی، آمریکا ابر قدرت بلامنازع در جهان بود؛ و در دوره پس از آن که روسیه نوین و چین عصر جدید در حال بازسازی سیاسی و اقتصادی خود بودند آمریکا با تمام توان و قوا در منطقه و جهان در حال جولاندهی و پیاده سازی سیاست‌های خود بود؛ دوره‌ای که عملاً بدون هیچ مزاحمتی برای آمریکا عصری طلایی محسوب می‌شد. دوره‌ای که گذشت و سوخت و حاکمان واشنگتن آن را غنیمت ندانسته و به جای بسط و گسترش قدرت خود و افزایش فاصله با سایر رقبا نه تنها رشد صعودی نداشته بلکه با سیاست‌های اشتباه و غلط در جهت افول هر چه بیشتر قدرت واشنگتن قدم برداشتند و در مواقعی نیز حتی در جهت منافع رقبا حرکت کرده و شرایط را برای آن‌ها مساعد و مهیا تر نمودند.

اکنون آمریکا در صدد است تا در نبود خود در منطقه، سامانه‌ای مشابه گنبد آهنین با مشارکت کشورهای عربی همسو و به رهبری اسرائیل برای مقابله با ایران، کشورها و گروه‌های متحد تهران ایجاد نماید. سامانه‌ای که نتوانسته است کارآیی لازم و مؤثری حتی در جغرافیای کوچک و محدود رژیم صهیونیستی در برابر موشک‌ها، راکت‌ها و پهپادهای ارسال شده از لبنان و غزه را داشته باشد و حداقل‌های امنیتی این رژیم را نیز برآورده نکرده است؛ مانند عملکرد این سامانه در جنگ‌های 33 روزه لبنان، 22 روزه غزه، 11 روزه غزه، جنگ 11 روزه شمشیر قدس و آخرین آن‌ها جنگ سه روزه شمشیر قدس 2. حال چطور ممکن است رژیمی در حد و اندازه صهیونیست‌ها با مولفه‌های ناکارآمد و شکننده در حوزه‌های سیاسی، اقتصادی، نظامی_امنیتی، اجتماعی و جغرافیایی، رهبری چنین طرح بلند پروازانه‌ای را به عهده گیرد؛ رژیمی که ماهیت آن با بحران‌های عمیق درونی و بیرونی عجین بوده و به طور فلسفی هیچ نقطه اشتراکی با ملت‌ها و دولت‌های منطقه ندارد.

خاورمیانه‌ای که پیش از این ابر قدرت‌ها و قدرت‌های جهانی نتوانستند بر چالش‌های بسیار کوچک‌تر از ایران، در منطقه فائق بیآیند وتمام طرح و نقشه‌های آن‌ها بدون هیچ دستآوردی به تاریخ پیوست. هم‌چون طرح خاورمیانه بزرگ در دوره بوش پسر که متولد نشده مرد و یا میدانی هم‌چون افغانستان؛ ابر قدرت وقت، آمریکا به همراه محتدین پس از بیست سال به توفیقی دست نیافتند و مجبور به فرار شدند.

حال ما در منطقه نه تنها ایران را حتی قوی‌تر از قبل داریم بلکه بازوان قدرتمند آن در سر تا سر جغرافیای منطقه حضور دارند. هم‌چون ده‌ها گروه مبارز در عراق و دولت نزدیک به تهران در بغداد را شاهد هستیم؛ نفوذ ایران در عراق به حدی هست که باعث عصبانیت آمریکا و متحدین آن شده است. سوریه نیز بیش از هر زمان متحد تمام قد و با تجربه‌ی ایران در منطقه، کنار تهران است. سوریه‌ای زخمی که از جنگ تحمیلی ائتلاف آمریکایی، عبری و عربی توانست سر بلند خارج شود و تمام نقشه‌های دشمن برای حذف و تجزیه خاکش را ناکام گذاشت و آموخته‌های فراوانی را از میدان جنگ نابرابر بدست آورده و می‌داند که در روزهای سخت، این ایران بوده است که در کنار دولت و ملت سوریه ایستاده است.
حزب الله در لبنان، انصار الله در یمن و گروه‌های مقاومت به ویژه حماس و جنبش جهاد اسلامی در فلسطین هر کدام برای رژیم صهیونیستی و کشورهای همکار عربی‌اش به تنهایی می‌توانند بحران‌هایی حیاتی ایجاد نمایند. گروه‌هایی که در میادین سخت گوناگون آبدیده شده و حالا هر یک هم‌چون یک ارتش کارآمد قوی در جغرافیای منطقه در برابر دشمنان قد علم کرده‌اند.

هدف دیگر سفر بایدن به منطقه افزایش تولید حامل‌های انرژی بود. با توجه به نزدیک شدن فصل سرما و عدم چشم اندازی روشن جهت خاتمه و یا کنترل بحران اوکراین از یک سوی، و عدم جایگزینی قابل اطمینان و دائمی برای انرژی روسیه از سوی دیگر، بایدن را به تکاپو انداخت تا در سفر به خاورمیانه برنامه افزایش تولید نفت و گاز مایع کشورهای حاشیه خلیج فارس را در دستور کار قرار دهد تا در همین راستا از فشار ناشی از کمبود حامل‌های انرژی در جهان اندکی بکاهد و در سایه‌ی آن بتواند در آمریکای در آستانه‌ی انتخابات میان دوره‌ای مجلس، افزایش شدید قیمت‌ها را مدیریت کند؛ و هم‌‌چنین، خطر از هم پاشیدگیه اتحاد میان کشورهای اروپایی تحت فشار کمبود انرژی روسیه را برطرف ساخته و با اطمینان دادن به متحدین اروپایی تا حدودی رضایت آن‌ها را جلب نماید. برنامه‌ای که به دلایل عدم تمایل سیاسی و ظرفیت تولید کشورهای منطقه محقق نگردید.
یکی دیگر از اهداف بایدن به خاورمیانه پیگیری کار ناتمام مانده ترامپ در توافق‌نامه ابراهیم جهت عادی سازی روابط تمام اعراب با رژیم صهیونیستی و ایجاد همکاری و ائتلاف سازی میان آن‌ها بود که با توجه به تیرگی روابط واشنگتن با کشورهای صاحب نفوذ عربی، وجود چالش‌های عمیق منطقه‌ای و سایه‌ی سنگین جنگ روسیه، این برنامه نیز فعلاً مسکوت ماند.

از رویدادهای مهم دیگر در منطقه، سفر پوتین به تهران بود که در چارچوب شرکت در نشست سه جانبه ضامن روند آستانه انجام شد. سفری با هدف حل و فصل مسئله سوریه با مشارکت سه کشور دخیل، جهت برقراری صلح و آرامش، استقرار و کنترل ارتش بر کل جغرافیای سوریه و آغاز روند بازسازی در تمام حوزه‌ها صورت پذیرفت. سفری که برنامه‌های حاشیه‌ای آن بر برنامه اصلی سایه انداخت.

این سفر، اولین سفر رئیس جمهور فدارتیو روسیه به خارج از مرزهای اتحاد جماهیر شوروی سابق بعد از بحران روی داده در اوکراین بود که هم‌فکری و هم‌اندیشی در مورد مهمترین مسائل دو طرف، منطقه و بین الملل و ارائه راه حل‌های پیشنهادی از نتایج آن بوده و تقویت همکاری‌ها و توسعه‌ی هر چه بیشتر آن در تمام ابعاد و سطوح در کنار استفاده از ظرفیت‌ها و پتانسیل‌های یکدیگر و هم‌چنین بهره‌وری از حوزه‌های نفوذ دو طرف هم‌چون نفوذ ایران در منطقه‌ی غرب آسیا و نفود روسیه در مناطق قفقاز و آسیای مرکزی می‌تواند ارمغان آن باشد تا آینده‌ای روشن از تعاملات را ترسیم نماید.

سفر به ایران که دهه‌ها دژ مستحکم مقابله با سیاست‌های توسعه طلبانه آمریکا و غرب بوده می‌تواند یکی از دستآوردهایش تشدید ائتلاف‌های ضد غربی در منطقه باشد. بازدید از تهران در حالی که مسکو تحت شدیدترین ماشین تحریم‌ آمریکا، اروپا، ژاپن، کانادا، استرالیا و سایر متحدین قرار گرفته است دارای پیام‌هایی است. ایرانی که خود بیش از چهار دهه تحت شدیدترین و ظالمانه‌ترین تحریم‌ها قرار داشته و در طی این سال‌ها توانسته است با همه فشارها و معضلات تحریم‌ زیست کند و در بسیاری از زمینه‌ها توفیقاتی کسب کرده و گام‌های بلند رو به جلو بردارد.

ایران در این سال‌ها راه‌های بی اثر کردن و دور زدن تحریم‌ها را آموخته و گاهی حتی حلقه‌های آزار دهنده تحریم‌ها را شکسته و آن‌ها را از کار انداخته پس بی تردید نمونه‌ای بی نظیر و الگویی مناسب برای روسیه می‌باشد. ایران به عنوان بازیگری با تجربه در حوزه مقابله و مبارزه با تحریم که دهه‌ها توانسته آن را مدیریت نماید می‌تواند همکار و مشاوره خوبی برای روسیه باشد تا در جهت کند کردن حربه تحریم و کاهش وابستگی به بازارهای غربی و دلار به آن یاری رساند. روسیه نیز با توجه به ظرفیت‌های بالا و وجود مزیت‌های نسبی در برخی حوزه‌ها و هم‌چنین خلع پیش آمده به دلیل تحریم‌های غرب در این کشور، می‌تواند همکار و بازار خوبی برای ایران باشد.

نشست تهران جدا از گفتگو و ارائه راه حل‌های عملیاتی پیرامون موضوع سوریه، آغازی بر گسترش بیشتر روابط اقتصادی تهران با مسکو و آنکارا می‌باشد؛ تا در سایه آن بتوان همکاری‌ها در حوزه‌های گوناگون از جمله سیاسی_امنیتی و اقتصادی را توسعه داد. حل بحران سوریه تحت روند آستانه با مشارکت کشورهای موثر و مهم منطقه باعث توجه سایر دولت‌ها برای توسعه همکاری‌های منطقه‌ای و حل اختلافات و بحران‌های منطقه‌ در چارچوب همکاری‌های بیش‌‎تر را نوید می‌دهد؛ موضوعی که در ادامه باعث افزایش تعاملات اقتصادی و تأمین زنجیره نیاز‌ها میان کشورهای منطقه و استفاده درست و بهینه از ظرفیت‌های یکدیگر را موجب خواهد شد.

در پایان می‌توان گفت که خط مشی واقع‌گرایی توأم با عمل‌گرایی فعال سر لوحه‌ی سیاست خارجی کشورها در روابط بین الملل به ویژه در منطقه گردیده است. امروز ایران نقطه کانونی تحولات منطقه‌ای بوده و بیش از هر زمان اثبات نموده است که لنگرگاه امنیت و ثبات منطقه‌ای و یکی از محورهای آرامش و صلح جهانی می‌باشد. اکنون جمهوری اسلامی ایران باید با اتخاذ سیاستی درست و صریح با تأکید بر اصول و منافع ملی خود زمین بازی‌های آینده را مشخص نماید.

از آنجا که می‌توان ایران را یکی از میادین‌ بالقوه تقابل دو طرف بحران اوکراین دانست بیش از هر زمان لازم است تا در نهایت هوشیاری مراقبت نمود تا جغرافیای سیاسی، امنیتی و البته استراتژیکی‌ آن، صحنه تخاصم دو طرف درگیر نشود. هم‌چنین باید توجه داشت که هیچ همکاری و اتحادی همیشگی نبوده و هیچ چیز بالاتر و مهم‌تر از تأمین و تضمین منافع ملی کشور نمی‌باشد. در این شرایط جمهوری اسلامی ایران باید با سیاستی پویا و همه جانبه از تمام ظرفیت‌های به وجود آمده در جهت تأمین منافع ملی بهره برده و با افزایش همزمان سطح رایزنی‌های سیاسی و دیپلماتیک با شرق و غرب از خلأ به وجود آمده بین آن‌ها در جهت تأمین منافع کشور نهایت استفاده را کند؛ و به جای تحت تأثیر قرار گرفتن از نظم نوین جهانی که از جانب سایر بازیگران در حال شکل‌گیری است، خود نیز در شکل گیری نظم نوین دخیل بوده و نقش آفرینی نماید.


پست های مرتبط

پیام بگذارید