نگاهی به فیلم‌های چهلمین جشنواره فیلم فجر/۸ «بی‌رویا»، سرگردان در میان اختلال‌های روانی/ «بدون قرار قبلی»، بازیابی هویت

در هشتمین روز از چهلمین جشنواره فیلم فجر دو فیلم «بی‌رویا» ساخته آرین وزیردفتری و «بدون قرار قبلی» ساخته بهروز شعیبی در خانه جشنواره به نمایش درآمد.

بی‌رویا، سرگردان در میان اختلال‌های روانی

«بی‌رویا» اولین فیلم بلند آرین وزیر‌دفتری است که پیش از این در عرصه فیلم کوتاه موفقیت‌هایی نیز کسب کرده بود. فیلم با یک توضیح اضافه درباره بیماری اسکیزوفرنی تمام می‌شود و انگار می‌خواهد مخاطب سرگردان خود را در لحظه پایانی مجاب کند که این فیلم درباره این اختلال روانی بوده است. اما عوامل فیلم در نشست مطبوعاتی چندین بار اذعان داشتند که فیلم آنها درباره این اختلال نبوده و به دلایل فرامتنی مثل اخذ پروانه نمایش در جشنواره مجبور به اضافه کردن این توضیح شده‌اند. درست هم می‌گفتند چون نشانه‌های اختلالی که شخصیت اصلی فیلم، رویا با بازی بهناز طباطبایی به آن دچار بود ربطی به نشانه‌های این بیماری نداشت و نشانه‌ها به بیماری توهم کاپگراس نزدیکتر بود چون رویا بعد از سرگیجه و زمین خوردن دچار توهم می‌شود و تصور می‌کند دیگران درصدد آسیب رساندن به او هستند. اما در ادامه همچنان نمی‌شد به توهمات رویا چنین عنوانی داد. در واقع مساله اصلی از دست دادن هویت شخصیت اصلی، رویا بود که همه آنچه داشته را در زن دیگری می‌بیند، اما هیچ کس او را باور نمی‌کند.

وزیردفتری تلاش کرده بود که با فیلمبرداری روی دست و تکان‌های دوربین حس تعلیق و سرگردانی را در فیلم ایجاد کند و مخاطب را با خود همراه کند. شاید در اکران عمومی موفق به انجام این کار بشود، اما مخاطب تخصصی در سینمای جشنواره را چندان راضی و متقاعد نکرد، هر چند که او را تا پلان آخر بر صندلی خود نشاند.

ساخت فیلم روان‌شناسانه، موضوعی میان‌رشته ای است که هر کسی از پس آن برنمی‌آید. به عبارتی برای ساخت چنین فیلمی همان اندازه که به شناخت سینمایی نیاز هست، به شناخت روان‌شناسانه هم نیاز است و به نظر می‌رسد نقش یک روان‌شناس در جایگاه مشاور نمی‌تواند کمک چندانی به شکل‌گیری قصه و کارگردانی آن بکند. شناخت روان‌شناسانه باید در ذهن مولف جاری و ساری باشد تا بتواند از پس به تصویر کشیدن اختلالات روانی و ذهنی برآید. عدم موفقیت بی‌رویا شاید همین باشد، گرچه هومن سیدی در مقام تهیه‌کننده در این فیلم حضور دارد که پیش از این چنین آثاری را با امضای او دیده بودیم، همچنان که گفته شد این شناخت باید در خود مولف جاری و ساری باشد.

بعضی خلاءهای فیلمنامه هم که گل درشت به چشم می‌آمد و انگار کارگردان و نویسنده اصلا به برخی نکات که مخاطبان به آن آگاهی دارند، توجه نکرده بود. هیچ سفارت‌خانه‌ای به کسی که پاسپورت او کمتر از 6 ماه اعتبار دارد، ویزا نمی‌دهد. در حالی که کارگردان مساله اخذ پاسپورت را در صورتی طرح می‌کرد که زوج اصلی فیلم درصدد بستن چمدان‌های خود به مقصد کپنهاک بودند و این یعنی ویزا را در دست دارند. شنیده‌ها حاکی از این است که مسائل فرامتنی این فیلم را بسیار دچار تشویق کرده است و شاید بهتر بود وزیردفتری و تهیه‌کنندگان، هومن سیدی و سعید سعدی نمایش فیلم را به ایجاد شرایط بهتر فیلم به تعویق می‌انداختند.

بدون قرار قبلی، بازیابی هویت

بهروز شعیبی امسال با فیلم «بدون قرار قبلی» در جشنواره حضور دارد که شاید در ظاهر تفاوت‌هایی با آثار قبلی او دارد، اما مساله اصلی و نگاه همیشگی او را با خود دارد: روابط انسانی و نگاه دینی.

به نظر نگارنده، بهروز شعیبی که با بازی در فیلم «آژانس شیشه ای» ابراهیم حاتمی‌کیا به سینما آمد، تاثیر این کارگردان به‌نام و موثر سینمای ایران را در کارهایش نشان می‌دهد. بدون قرار قبلی، با چیدن درست و به جای عناصر فیلمنامه‌اش موفق می‌شود تغییر نگاه و حتی تحول شخصیت اصلی، یعنی یاسی را، با بازی پگاه اهنگرانی برای مخاطب باورپذیر کند. دختری که از 6 سالگی به آلمان مهاجرت کرده و از گذشته و خصوصا از پدر خود هیچ شناخت و خاطره‌ای ندارد و حتی قادر نیست فارسی بخواند. یاسی در مواجه با گذشته خود بسیار سرد برخورد می‌کند، اما رشته‌های باریک و شکننده گذشته به یاری شاگرد و دوست پدرش قوی‌تر می‌شود و او را به سمت شناخت و پذیرش گذشته و ریشه‌هایش می‌کشاند و بالاخره هویت خود را می‌یابد.

شعیبی باوجودی که تصاویری زیبا از آلمان، کشوری که یاسی در آن زندگی می‌کرد، نشان می‌دهد، با کشاندن او به مشهد و تلنگرهایی از گذشته‌ای که توسط اطرافیان پدرش مرور می‌شود، می‌خواهد تاکید کند که هر چند سال‌ها دوری، سردی و بی‌تفاوتی آورده است، اما ریشه‌ها همیشه به قوت خود باقی هستند و درخت در جایی بار بهتری می‌دهد که در آن ریشه دارد.

شعیبی همچنان برای نشان دادن آشوب روحی یاسی، فرزند پسری را برای او انتخاب کرده که دچار بیماری اوتیسم است که سرکشی‌های و ناسازگاری‌های فراوانی دارد. در کنار این دو، خانواده دختر خاله یاسی، نرگس را دارد که در آرامش زندگی می‌گذرانند، آنچه از گذشته دارند را حفظ کرد‌ه‌اند، حتی آنچه متعلق به مادربزرگ‌شان بوده است، در خانه‌ای قدیمی زندگی می‌کنند و سبک زندگی ایرانی دارند. در کنار هم قرار گرفتن این دو، و بازیابی هویت و گذشته یاسی به او آرامشی می‌دهد که به قول نرگس، باعث آرامش آلکس، پسر یاسی می‌شود.

شعیبی گرچه با کشاندن یاسی و دختر خاله به بازار مشهد و نشان دادن هویت معماری ایرانی برای ایجاد هویت بومی در فیلمش کمی خام‌دستانه عمل کرده است، با کشاندن یاسی به بارگاه امام رضا و یادآوری تنها خاطره از کودکی و پدرش، همچنان رویکرد مذهبی خود را نشان داده است، خصوصا که در انتها، آلکس، پسر یاسی نیز شفا یافت و یک بار دیگر جهان‌بینی و ایدئولوژی شعیبی را باور کردیم.


پست های مرتبط

پیام بگذارید