هناس، عزیزانی مهم به قدر نفس
حسین دارابی بعد از فیلم موفق «مصلحت» که در جشنواره قبل به نمایش درآمد و در اکران در روزگار کرونا نیز در گیشه موفق بود، امسال با فیلم «هِناس» در جشنواره حضور دارد. فیلمی زندگینامهای (بیوگرافیک) درباره یکی از شهدای هستهای و این یعنی یک بیوگرافیک استراتژیک.
سینمای ایران در ساخت فیلمهای داستانی (و نه مستند) بیوگرافیک که در جهان بسیار پرسابقه و پرطرفدار است، سابقه چندانی ندارد. یکی از مهمترین دلایل آن این است صاحبان آن زندگیها تمایلی برای نشان دادن وجوه مختلف زندگی خود به مردم ندارند و این از همان تقیه ما شیعیان سرچشمه میگیرد که در ایران تاثیر نگاه مردم بر زندگی و قضاوت شدن نیز سایه پررنگی بر آن انداخته است و فکر میکنیم که چنانچه قرار باشد زندگی ما به تصویر کشیده شود، خیلیها از کم و کیف و بالا و پایین زندگی ما مطلع میشوند و این با ذائقه ما جور درنمیآید. این نگاه، ساخت فیلمی درباره یکی از افراد حساس مثلا در مسائل هستهای را بسیار سختتر میکند چون نگاه صاحب زندگی با حساسیتهای امنیت ملی گره میخورد و دست و بال فیلمنامهنویس و کارگردان را حسابی میبندد. پس به نظر نگارنده چنانچه فیلمنامه چنین اثری، کم و کاستی داشته باشد اندکی طبیعی و متاسفانه قابل قبول است.
«هناس» درباره شهید داریوش رضایینژاد، دانشمند هستهای است که در سال 1390 در مقابل خانهاش و جلوی چشم دختر و همسرش به شهادت رسید. فیلم تلاش کرده از نگاه همسر وی، خانم دکتر شهره پیرانی به تهدیدها و موقعیت خطرناکی که داریوش رضایینژاد در آن قرار دارد، داستان خود را روایت کند و انصافا در به تصویر کشیدن تشویشها و نگرانیهای یک زن که عاشق همسر و زندگیاش است، موفق عمل میکند. خصوصا با بازی خوب و کنترل شده مریلا زارعی در نقش شهره پیرانی که در ورطه اشک و غصه و منفعل شدن نمیافتد و برای بیرون کشیدن همسرش از خطر هر چه از دستش برمیآید، انجام میدهد و در نهایت که انگیزه اصلی همسرش مطلع میشود با او همراه و همرای میشود.
رضایینژاد اهل آبدانان از روستاهای ایلام است که در زمان جنگ صدمات زیادی خورد و رضایینژاد در کودکی صحنههای تلخی از آواره، زخمی و شهید شدن مردم شهرش در ذهن دارد. برای همین عزم خود را جزم کرده تا آنچه از دستش برمیآید، برای کشورش انجام دهد. برای همین در برخی موارد او یا استادش شعارهایی مبنی بر اینکه «همه اینها به خاطر این است که آرمیتا (دخترش و استعارهای برای همه کودکان این خاک) در آرامش زندگی کند» داده میشود. و کارگردان دلیل این حس رضایینژاد را در تک پلانهایی که دست پدارانهای دست کودکی را محکم میفشارد و در پسزمینه یا حوالی آن تصاویر افراد زخمی و شهید دیده میشود، نشان میدهد. اما دوربین را در آن حال و هوا نگه نداشته است، چون قطعا تصور بر این بوده که مخاطب روزگار زخمی شدن این خاک از حمله و حضور دشمن را به یاد دارد و فقط کافی است گفته شود انگیزه امروز در آن دیروز سخت است.
«هِناس» در زبان کردی یعنی نفس و کارگردان نام فیلم را در معنای نمادین آن هم به معنی نفسی که دیگر بالا نمیآید و هم به معنی عزیزانی که به قدر نفس برای کسی مهماند.
شب طلایی، نوید یک کارگردان خوب
«شب طلایی» اولین فیلم بلند یوسف حاتمیکیاست، فیلمی از یکی دیگر از فرزندان سینماگران ایرنی، ابراهیم حاتمیکیاست که البته نشانی از «آقازادگی» سینمایی ندارد نشان داد مستقل از پدر توانایی ورود به این حرفه و حیطه پرخطر و پرهزینه را دارد. یوسف حاتمیکیا با یک فیلمنامه نسبتا خوب توانسته کارگردانی قابل قبولی ارائه دهد، بازیهای خوب از بازیگرانش بگیرد، فیلمبردار و دیگر عوامل فیلم را خوب هدایت کند، ریتم نسبتا خوبی در تدوین داشته باشد و فیلمی بسازد که نوید حضور یک کارگردان تازه نفس در سینمای ایران باشد که در ادامه مسیر انتظار فیلمهای بهتری از او داشته باشیم.
شب طلایی با موضوع گم شدن یک شیء بسیار گرانبها در خانه مادربزرگ، بستری فراهم میکند که همه اعضای خانواده به یکدیگر به چشم مظنون نگاه میکنند و گاه این ظن بد تا کلام و تهمت کشیده میشود. اما به نظر میرسد آنچه گم شده نه آن شیء گرانبها که عزت و احترام و اعتماد است که در چنین مواقعی در سراشیبی سقوط قرار میگیرد. هر چند یوسف حاتمیکیا تلاش کرد در نهایت مادربزرگ را حلقه وصل همه آنها قرار دهد تا به اهمیت بزرگترها در خانواده و اصلا اهمیت خانواده تاکید کند.
لوکیشن فیلم در یک خانه دو طبقه ویلایی قدیمی است و دوربین پایش را از این خانه بیرون نمیگذارد اما حاتمیکیا نشان داد در یک فضای بسته با تعداد زیادی بازیگر از عهده کار برآمده است و تقریبا هیچ پلان تکراری ندارد، اما تکرارش در ادامه موضوع گم شدن آن شیء است که طولانی میشود و مخاطب را خسته میکند. به نظر میرسد اگر در اکران عمومی این بخش از کار که به تکرار افتاده است کم شود قطعا به موفقیت فیلمش در گیشه کمک کرده است.