بی شک یکی از مؤلفههای اثرگذار در وقوع انقلاب اسلامیِ سال 57 نواندیشیهای مختلف بالاخص نواندیشی دینی بود.
انقلاب پیش از این که ارکان سیاسی کشور ایران را تغییر دهد شالوده فکری تودههای مردم را تحت تأثیر خود قرار داده بود. حضور میلیونی مردم ایران در خیابانها تبلور خیزشی بود که در فکر و ذهنشان رخ داده است.
وقتی ما انقلاب اسلامی را به مثابه عینیت یافتن اسلام سیاسی در جامعه، اینطور معرفی می کنیم، فهم اندیشه و تفکر رهبران انقلاب ومبارزان انقلابی و کسانی که به هر نحو در تغییر و تحول فکری مردم مؤثر بوده اند به ما کمک شایانی میکند تا در درک انقلاب اسلامی و وقوع چرایی آن، تفسیرِ به واقع نزدیکتری داشته باشیم.
سید جلال الدین سادات آل احمد شهیر به جلال آل احمد که بیشتر افراد او را به عنوان نویسنده ای زبر دست و صاحب سبک در تاریخ ادبیات معاصرمان میشناسند، یکی ازشخصیتهایی است که در تغییرات فکری در بین اقشار مختلف جامعه اثرگذاری های خاصی داشت.
جلال را باید یکی از پیشگامان تحولات فکری و سیاسی ایران در مقوله اسلام سیاسی دانست. او از السّابقونَ السابقونی بود که با طرح مسأله اسلام سیاسی در پی هویت بخشی به ارزشهای دینی و فرهنگ ایرانی بود.
در ابتدا نقل قولی از رهبری معظّم را میآورم که احیاناً اگر خواننده محترم به دیده تردید به جلال آل احمد نگاه میکند و او را از چهارچوب ارزشهای انقلاب اسلامی جدا میداند، این نگرش تغییر و اصلاح شود:« وجود چنین کسی برای یک ملّت که به سوی انقلابی تمامعیار پیش میرود، نعمت بزرگی است و آلاحمد به راستی نعمت بزرگی بود. حداقل، یک نسل را او آگاهی داده است و این برای یک انقلاب، کم نیست.»
در اهمیت کار او همین بس که معلم و ایدئولوگ انقلاب اسلامی علی شریعتی حرکت و کاری که جلال آغاز کرده بود را پی گرفت و ثمره اش آن شد که خیل کثیری از جوانان را با چهره فعال و پویای تشیع آشنا کرد.
علی میرسپاسی مینویسد:« جلال آل احمد نماینده روشنفکران ایرانی است که در بخش نخست عمر خود شورمندانه از جهان گرایی بنیادین( آن هم از نوع مارکسیستیاش) دفاع می کنند و آن را راهحل مصیبتهای کشور میدانند و سپس این مدرنیته جهانشمول را کنار میگذارند و به راه حل های بومی و اصیل معتقد می شوند. آل احمد نویسنده داستان های کوتاه، رمان نویس، مقالهنویس، نقاد اجتماعی، مترجم ادبیات فرانسه و بالاخره یک فعال سیاسی است. آثار او کشمکشی را منعکس می کند که میان ایران شیعه و سنتی از یک سو، و برنامه های سکولار و مدرن کننده رژیم پهلوی از سوی دیگر وجود دارد.»
جلال آل احمد چنین اعتقاد داشت که غرب زدگی فرهنگی ومدرنیزاسیون کشور، یکی از چالشی ترین مسائل حال حاضر و عامل بی هویتی جامعه و کمرنگ شدن اصالت تاریخی آن است.
جلال بی راه نگفته بود. «فرانسیس اگورمن» نویسنده فرانسوی قرن بیستمی گفته بود:«میل مشتاقانه مدرنیته سرمایه سالار به فراموشی است. مدرنیته میخواهد جهان به سوی چیزهای ناشناخته که قرار است بیایند کشیده شود. به سوی حجابی روی تاریخ ها، روایت های فرهنگی از گذشته، محصولات و دستاوردهایی که گذشتگان برای ما به جا گذاشته اند و هویت های شکل گرفته در طول زمان. در این محیط کاراکتر ایده آل کسی است که که هیچ هویت مشخصی نداشته باشد.»
جلال آل احمد در همین راستا بود که بازگشت به اسلام شیعی را یکی از راههای تقویت هویت ملی قلمداد میکرد. البته باید همانطور که پیش از این اشاره شد تذکر داد که جلال از اسلامی دَم میزد که قرار است از خانهها بیرون بیاید و برای حفظ اصالتهای دینی و فرهنگی جامعه به پا خیزد، او برعکس پدر که اسلام مناسکی و سنتی را هدف قرارداده بود، از اسلام پویا و فعال دفاع میکرد. او حتی در سفرنامه حجّ خود موسوم به «زیارت»، شاید بشود گفت از اولین کسانی در آن دوران بود که بر خلاف خیلی از افراد حتی معمّمین صاحب نام؛ با چشمانداز اجتماعی و در قالب وحدت اسلامی به حج مینگریست. او حجّ را نه فقط فرصتی برای ادا کردن یک فریضه دینی بلکه زمانی برای تبلور وحدت مسلمین میدانست.
جلال آل احمد در کتاب مشهور و نامآشنایِ «غرب زدگی» یکی از مهمترین دیدگاههای خودش را بیان میکند و آن این است که ارزشهای مارکسیسم، ناسیونالیسم و حتی اگزیستانسیالیسم در مقایسه با قدرت فرهنگی و اصیل اسلام شیعی ضعیف و لرزان است.
مهران کامروا درمورد طرح کلی کتاب غرب زدگی مینویسد: آل احمد در غرب زدگی این ادعا را مطرح میکند جامعه ایرانی در دو حوزه تحت سلطه غرب است: در حوزه توسعه صنعتی و تکنولوژیک، و در حوزه فرهنگ. او بر این باور بود گرچه مدرنیزاسیون فینفسه غایتی، پذیرفتنی است، [اما] تحمیل آن به وسیله کمپانی های غربی بر ایران باعث غرب زدگی کشور شده است… او فرد غرب زده را فردی نسبتاً تحصیلکرده، اسماً مذهبی، بی توجه به نیازهای جامعه خود و در عوض علاقه مند به مسائل اروپا و آمریکا توصیف می کند.
کتاب غرب زدگی هرچند از لحاظ ماهوی شاید اشکالات فراوانی داشته باشد و تضادها و پارادوکسهایی را بتوان در آن یافت، اما خیلی زود بین مردم از عوام گرفته تا خواص رواج پیدا کرد. کتاب غربزدگی از آن جهت که به موضوع جدید و تازه ای آن هم توسط یک نویسنده بومی میپرداخت برای بسیاری از افراد جامعه تازگی و جذابیت را دارا بود.
سیاسی کردن اسلام و به چرخه درآوردن مؤلفههای دینی در سطح گسترده ابعاد نظری و عملی جامعه و سیاست برای این خاطر بود که بتوان مدرنیته را با اسلام و فرهنگ ایرانی مطابقت داد. در این دید، مسلمین ایرانی خود صاحب طرح و مسأله میشوند و دربرخورد با بُمباردِمان ارزشی غرب مقهور و مهجور نیستند بلکه باب گفتوگو و ارائه نظر برای ایرانیان مفتوح است.