میراث «دربار رسوایی»


به گزارش الف؛ بالاخره و پس از کش و قوس های فراوان، کاخ سلطنتی بکینگهام انگلستان، خبر درگذشت "ملکه الیزابت دوم" را تایید کرد. ملکه انگلستان در زمان مرگ 96 سال سن داشت و بیش از هفت دهه بر این کشور سلطنت کرد. مساله ای که وی را به فردی با بیشترین دوران سلطنت در پادشاهی بریتانیا تبدیل کرده است. ملکه الیزابت دوم متولد 21 آوریل 1926 میلادی بود و پس از مرگ پدرش شاه جورج دوم در 6 فوریه 1952، به سلطنت رسید. بلافاصله پس از ملکه الیزابت دوم، پسرش یعنی چارلز بر تخت پادشاهی بریتانیا نشست.

ملکه انگلستان در دوران حیات خود، رویدادهای بزرگی نظیر جنگ جهانی دوم، جنگ سرد، و بسیاری دیگر از تحوات مهم بیمن المللی را تجربه کرد با این حال به نظر می رسد در باب زندگی ملکه انگلیس، توجه به سه نکته اساسی کاملا ضروری است.

1: ملکه الیزابت؛ نقطه تلاقی استعمارِ سنتی و نوین
دوره بیش از هفتاد ساله سلطنت ملکه انگلستان، نمودهای گسترده ای از سیاست سنتی این کشور که همان استعمار مردم اقصی نقاط جهان در راستای منافع انگلیس را شامل می شد، به نمایش گذاشت. انگلیس در دوران حضور وی در قدرت، دو شکل ویژه رویه ها و سیاست های استعماری خود که همان استعمارِ آشکار و البته استعمار پنهان بود را آشکار کرد. در چهارچوب استعمار آشکار شاهد بودیم که کشورهای مختلفی در اقصی نقاط جهان نظیر هندوستان، ایران، پاکستان، ایرلند و شمار قابل توجهی از دیگر کشورها، شاهد غارت و حیف و میل ثروت‌های ملی خود به دستان بریتانیا و در عین حال حکومت و عوامل دست نشانده این دولت در خاک خود بودند.

با گذشت زمان و با توسعه ابزارهای رسانه ای، بریتانیا و ملکه انگلستان نیز تداوم سیاست های آشکار استعماری را در راستای منافع خود ندیدند و سیاست جدیدی که همان استعمار نوین و یا پنهان و نهادینه بود را در پیش گرفتند. در این چهارچوب، بریتانیا از بسیاری از کشورهایی که پیشتر مستعمره آن بودند به صورت ظاهری خارج شد با این حال، در داخل آن ها ساختار و چهارچوب های استعماری که عملا منافع آن را تامین می کردند برجا گذاشت و این مرتبه با هزینه های به مراتب کمتر، سیاست های استعماری در قبال کشورهای مختلف جهان را دنبال می کرد. رویه ای که تا به امروز نیز ادامه یافته است.

2: ملک الیزابت و بحران خانواده سلطنتی
یکی از مهمترین بحران هایی که برای ملکه الیزابت دوم و دربار بریتانیا ایجاد چالش می کرد، بی آبرویی هایِ مکرر اعضای خاندان سلطنتی این کشور و وقوع اتفاقات عجیب و غریب و بعضا مرموز در داخل این خاندان بود. به عنوان مثل پرنس هری و همسرش مگان مارکل به طور رسمی اعلام کردند که از خاندان سلطنتی بریتانیا استعفا داده اند و قصد ندارند خود را درگیرِ مسائل این خاندان کنند. جالب اینکه حتی مگان مارکل تاکید کرده بود که "نژادپرستی" در درون خاندان سلطنتی بریتانیا به قدری جدی است که وی به شدت از آن پرهیز دارد. مارکل حتی به تازگی اعلام کرده که در مراسم تدفین ملکه الیزابت دوم نیز شرکت نخواهد کرد.

بدتر از همه اینکه گمانه زنی های مختلفی در این رابطه وجود دارد که آیا واقعا پرنس هری نوه ملکه انگلیس است یا خیر؟ برخی بر این باورند که با توجه به سخنان دایانا مادر هری که در سال 1995 به داشتنِ رابطه نامشروعِ 5 ساله با یکی از اعضای ارتش بریتانیا اعتراف کرده بود، احتمالا وی فرزند این فرد یعنی سرگرد "جیمز هیویت" است.

مادر هری نیز که دایانا نام داشت سرنوشت عجیبی پیدا کرد. وی به عنوان عروس ملکه انگلستان، قوانین ملکه را تا حد زیادی زیر پا می گذاشت و در مجامع عمومی حضور پیدا می کرد و حتی فرزندانش را هم به مدارس دولتی فرستاد. با این حال، وی از افسردگی شدید رنج می برد و در نهایت به نحو ناگواری در یک حادثه وحشتناک تصادف جان باخت.

در کنار همه این ها، شاهزاده جورج از دیگر اعضای خانواده سلطنتی بریتانیا که دوجنسه و معتاد به مواد مخدر بود نیز حاشیه های فراوانی را برای خاندان سلنطتی این کشور به بار آورد. او نیز در جریان سقوط مشکوک هواپیما و پس از رسوایی های متعدد اخلاقی در سال 1942 کشته شد.

سال 2011 نیز پس از آنکه جرایم جنسی شاهزاده آندره پسر ملکه انگلستان به اثبات رسید و برخی از رفتارهای خشونت بارِ وی با خود و مجبورکردنشان به داشتن رابطه جنسی با او سخن گفتند، عملا زمینه برای خلع وی از تمامی مسوولیت های پادشاهی بریتانیا فراهم شد. این ها تنها بخش های کوچکی از رسوایی هایی هستند که خاندان سلطنتی و نزدیکان ملکه انگلستان به بار آوردند و هزنیه های سنگینی را از حیث مخدوش شدنِ آبرو و اعتبار خاندان سلطنتی بریتانیا به آن وارد می کردند. مساله ای که عملا دربار بریتانیا را به "دربارِ رسوایی" تبدیل کرده است.

3: ملک الیزابت و کنشگری در قالب یک ساختارِ غیرانسانی
یکی از نکات مهم و محوری دیگری که در مورد ملکه الیزابت دومنباید فراموش کنیم این است که جدایِ از در نظر گرفتن نقش "عاملیت" برای وی در چهارچوب رخدادهای مختلف تاریخی، باید به این مساله توجه داشته باشیم که وی اساسا بخشی از یک ساختار معیوب بود و به بازتولید این نظام کمک می کرد. از چشم اندازی کلان، خود شخصِ ملکه نیز بازیگری در دستان این سیستم بود که تابع محض قواعد سرمایه داری بود و جز منفعت اقتصادی و استعمار دیگران، چیزی نمی شناخت.

نوعی خاص از حکمروایی که سال ها ظلم و تحقیر و غارت ثروت های دیگر ملت ها را به آن ها تحمیل کرد و موجب نابودیِ صدهزار انسان شد. اتفاق هایی که در پسِ چهره خندان ملکه رخ دادند و وی به نماد اجرایی شدنِ تمامی آن ها در راستای آنچه تداوم بریتانیای کبیر عنوان می شد، تبدیل شد. از این منظر چه ملکه برتیانیا به عنوان "کارگزار" و چه چهارچوب های حکمروایی به مثابه ساختار، هر دو یک نوع حکومت و سیاست را نمایندگی می کردند و آن چیزی جز حاکمیتی غیرانسانی، بدون توجه به اصول ابتداییِ احترام به حقوق انسان ها و البته استثمار آن ها نبود. موضوعی که نمودهای عینی آن در تاریخ به کرات ثبت شده و ملت های زیادی از این مساله زخم برداشته اند. با این همه باید گفت درست است که ملکه الیزابت دوم مُرد، اما میراث شوم و سیاهِ حکمروایی وی سال ها زنده خواهد بود و در یاد و خاطره انسان ها و ملتهای آزاده باقی خواهد ماند.


پست های مرتبط

پیام بگذارید