هر از گاهی از سوی برخی جریانات فکر متعلق به اردوگاه تشیع، در رسانههای غیر رسمی نظیر فضای مجازی، موجی پمپاژ میشود مبنی بر اینکه جمهوری اسلامی تنها از نام تشیع بهرهمند است و در راستای ترویج، بسط و گسترش معارف اهلالبیت (علیهمالسلام) سیاست مشخصی را اتخاذ نکرده و با به کارگیری عنصر «وحدت» به نوعی راه را بر اشاعه عقاید شیعی بسته است.
در نظر آنان، این انفعال جمهوری اسلامی در موضعگیریهای مذهبی کار را بدان جا کشانده که جریانات تندروی سنی مذهب نظیر «وهابیت» فرصتی را فراهم دیده تا با خیال راحتتر و بسط ید بیشتر تبلیغات انحرافی خویش را در سرتاسر جهان اسلام بالاخص در برخی مناطق ایران علیه اهداف تشیع و حتی نظام سیاسی منسوب به تشیع در ایران پیبگیرد.
فارغ از صحت چنین دیدگاهی نسبت به اساس دین و مذهب تشیع و این پرسش که آیا وحدت و همراهی با مخالفین عقیدتی و فقهی مطلوب است یا خیر، سوال مهمتر دیگری مطرح است که آیا تبلیغ مستقیم انگاره های نظری و عقیدتی همواره راهکار و ترجیح مناسبی برای بیان اهداف عالیه مذهب و یا نظام سیاسی است یا خیر؟
قبل از هرچیز باید تفهیم شود که مسأله جمهوری اسلامی و سیاست اصلی رهبران آن از ابتدای امر، دغدغهها و چالشهای حال حاضر جهان اسلام بوده است. همان مسائلی که سالیان سال خاورمیانه و امت اسلامی را به انحای مختلف به ورطه انفعال سیاسی و قبول استعمار کشاند. در نظر رهبران انقلاب، اسلام و مذهب یعنی همین مردم مسلمان و رهایی آنان از یوغ انحراف فکری و استعمار غربی!
جمهوری اسلامی در طول این چهلو اندی سال در ترویج و تبلیغ، پیام اصلی تشیع را -که همانا آزادگی در برابر جور و ظلم و تجمیع بر در خانه اهل البیت عصمت و طهارت است- از طریق منابر مذهبی، رسانه، کتاب، فرصتهای تحقیقی برای محققین و … دنبال کرده و در این راه کم نگذاشته است، اما مسأله اصلی این است که روش و منهج تبلیغی و سیره توسعه نظری آرمان انقلاب و تشیع در قالب یک حاکمیت سیاسی با روش مألوف و سیره معمول علما و مراجع تقلید شیعی یکی نیست و نباید یکی انگاشته شود!
مقایسه نهاد سیاسی به گستردگی و پیچیدگی یک واحد و نظام سیاسی همچون کشور ایران با اقتضائات اجتماعی، اقتصادی، سیاست خارجی ، مبارزه با استعمار جهانی و ارتجاع منطقهای، با روش و سیره بیوت پر برکت مراجع تقلید و نهادهای منفرد تبلیغی شیعی، قیاسی ناصواب خواهد بود.
اگر قرار است تأثیر جمهوری اسلامی بر گسترش تشیع را شاهد باشیم، یکی از بهترین روشها نظر و استنباط مخالفان سرسخت شیعیان یعنی وهابیان و گروههای نظیر آن درباره تلاش ج.ا.ایران در راستای توسعه تفکر سره دینی و شیعی است. وقتی به آثار علمای وهابی و مخالف تند و تیز شیعه نظر میکنیم بیش از هر چیزی شاهدیم که در نظرشان جمهوری اسلامی هدفی جز فراگیری تشیع در عالم اسلام و پیشبرد سیاستهای فرقهای خود ندارد. به زعم ایشان جمهوری اسلامی بَدیل نوین از حکومت صفوی است که قرار است با موضعگیریهای فرقهای عقاید شیعی را در سرتاسر جهان اسلام تثبیت کند. البته این یک برداشت واهی است که ج.ا.ایران بازتولید نظام صفوی است، اما ارزیابی آنان در نهایت، معطوف به نتایج سیاست های و اقدامات ج.ا.ایران در عرصه جهانی و منطقه ای است.
ربیع بن محمد السعودی، استاد دانشگاه عربستانی با گرایشات شدید ضد شیعی، در کتاب خود با نام «الشیعه الاثنی عشریه فی میزان الاسلام» از حضورش در مصر میگوید و مینویسد: « آنچه باعث تعجب بسیار من شده، این است که گروهی از برادران سنی مذهب ما که نسبت به آنان حسن ظن داشتیم و طلاب محترمی که در حلقههای درسی ما حاضر میشدند، اخیراً راه جدیدی را طی میکنند و این راه جدید همان تشیع است. تمام این گرایشات به سبب تحت تأثیر قرار گرفتن از انقلاب ایران رخ داده است (ص 5).»
سید بن حسین العفانی، در سال 2008 و پس از جنگ 33 روزه لبنان کتابی را به رشته تحریر درآورد با عنوان «خمینی العرب، حسن نصرالله والرافضه الشیعه شر التی اقترب» از عنوان کتاب به خوبی میتوان دریافت کرد که فراگیری و گسترش تشیع که در نظر این نویسنده ضد شیعی «شر» و اتفاق ناگوار است، در سایه حرکت حزبالله لبنان که گفتمان شیعی است سرعت گرفته و اشاعه پیدا کرده است.
ابی عبدالرحمن مقبل بن هادی، نویسنده وهابی دیگری است که کتابی با عنوان«الالحاد الخمینی فی ارض الحرمین» به چاپ رسانده و در آن عقاید شیعی را به نقد میکشاند، از لفظ "الحاد الخمینی" برای نام کتابش استفاده کرده! معمولاً مخالفین شیعه نامهایی نظیر «الرد علی الشیعه، الرد علی الرافضه، نقد التشیع و…» را برای کتاب های انتقادی خویش بر میگزینند، اما در این کتاب امام خمینی و حرکت انقلابی او نمادی از تشیع و رأس این جریان در دوران معاصر انگاشته شده که گویی فرقی بین حقیقت حضرت روحالله و تفکر تشیع نیست.
در اندیشکدههای کشورهای عربی حضور ایران و بسط گفتمان انقلاب اسلامی در منطقه، نه به عنوان فراگیری سیاست ایران در آن سوی مرزها تلقی میشود، بلکه به عنوان سیاست توسعه تشیع در مناطق و جغرافیای اسلامی ارزیابی میشود. در بسیاری از کشورهای عربی محور مقاومت را نه به عنوان محور ضد صهیونیستی، بلکه با عبارت هلال شیعی میشناسند که هدفش تثبیت عقاید مذهب امامیه است.
اینکه در آثار وهابیان معاصر «خمینی» و «تشیع» درکنار هم قرار گرفتهاند و دو جزء جدا نشده به حساب میآیند، حاکی از آن است که اسلامِ طرح شده از سوی حضرت امام خمینی (ره) همان تشیع نابی است که نه با درگیری بر سر مسائل فرقهای و مذهبی، بلکه با دعوت مردم جهان اسلام به اولویتهای اساسی منطقه و جهان اسلام توجه سایرین را به مکتب آلالله جلب میکند؛ و بدیهی است وهابیت از آن عصبانی است.
عمری شعارهایی چون: فلسطین، امت اسلامی، تقابل با غرب، نابودی اسرائیل و… تنها از حنجرههای مفتیان الازهر و اعضای اخوان المسلمین بیرون آمد، حال این شعارها و آرمانهای فکری توسط یک حرکت شیعی به نام انقلاب اسلامی ایران درحال عملی شدن و غلبه گفتمان آن بر سایر مدعیان است. درحقیقت شعار را آنان زودتر سر دادند، اما شیعیان علی به منصه ظهور رساندند. آماج گرویدن به تشیع در آن دوران در وهله اول نه به دلیل تبلیغات مذهبی و فرقهای از سوی ایران، بلکه به خاطر تبلور روحیه مقاومت اسلامی در میان ایران اسلامی است، که این روحیه و آرمان سرچشمهاش از مکتب حضرات معصومین است و همین کافی بود تا توجهات به تشیع بار دیگر جلب شود. مکتبی که شعارش «کونا للظّالم خصماً و للمظلوم عوناً» است در نزاعهای فرقهای محدود نمیشود.