در نهمین روز از چهلمین جشنواره فیلم فجر دو فیلم «شهرک» ساخته علی حضرتی و «2888» ساخته کیوان علیمحمدی و علیاکبر حیدری در خانه جشنواره به نمایش درآمد.
شهرک، همه بازیگریم
«شهرک» دومین فیلم بلند علی حضرتی بعد از «سازهای ناکوک» است که سابقه تهیهکنندگی و کارگردانی تئاتر را نیز در کارنامه خود دارد. پسر جوانی بعد از تست بازیگری برای یک فیلم، انتخاب میشود اما شرط بازی، دو ماه تمرین بدون ارتباط با خانواده و دوستان و تاکید بر این است که در مدت تمرین، همه در حال بازی هستند و نباید این قاعده را فراموش کنند. نوید فلاحتی با بازی ساعد سهیلی، میپذیرد نفش فرهاد را بازی میکند. همه اتفاقات در یک شهرک میافتد و همه جا دستیار کارگردان مراقب اتفاقات است تا کسی از قواعد تخطی نکند.
نوید در نقش فرهاد مشغول به کار نقاشی در ساختمان میشود اما در اینکه همه افراد حاضر در شهرک بازیگرند شک دارد، خصوصا وقتی کسی که نقش پدرش را بازی میکرد، میمیرد. مرتب از مادر یا فرشته (که قبلا هم دانشگاهی او بوده و حالا نقش مقابل او را بازی میکند) میپرسد آیا این بازی است؟ آیا بقیه هم بازیگرند؟ و لحظاتی وجود دارد که از قاعده «همواره در حال بازی کردن» تخطی میکند. اما بقیه او را به سکوت و ادامه بازی دعوت میکنند.
همه مسائل عادی زندگی را که در پیش پاافتادهترین فیلمها و سریالها رخ میدهد در این فیلم میبینم، مثل مرگ یک عزیز و صحنه خندهدار و مصنوعی تدفین، مواجه یک دختر و پسر و دلباختگی و ازدواج آنها در صحنه خندهدارتر از صحنه تدفین شاید از نقاط ضعف فیلم باشد، اما مساله اینجاست که کارگردان با همین روزمرگیهای به ظاهر سطحی ما را با خودمان روبرو میکند.
شهرک، مصداق شعر ژاله اصفهانی، «زندگی، صحنه یکتای هنرمندی ماست/ هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود/ صحنه پیوسته به جاست». هر کس باید نقش خود را بازی کند و از صحنه برود یعنی باور کند که در این جهان ماندگار نیست. پس باید بهترین خودش باشد برای همین است که یکی مثل فرهاد، قرارگرفتن در آن فضا (جهان هستی) را باور نمیکند، آن دیگری، فرشته به شکل خیلی جدی به بازیش ادامه میدهد و مادر، گاهی وقتی از نوشتههای نقشش کمک میگیرد برای اینکه نقشش را خوب بازی کند. مثل ما که موقت بودن این جهان را باور نداریم، یا برای حضور بهتر از تجربه دیگران یا مشاوره بهره میبریم. برای همین است که وقتی فرهاد علیرغم اینکه دلباخته دختر دیگری است، واقعا عاشق فرشته میشود، فرشته به او میگوید «یا اینجا و نقش بازی کردن را باور کن یا برو».
از سوی دیگر به نظر میرسد شهرک تجربه زیسته کارگردان است. حضور بازیگران در نقشهای مختلف، آنها را از زندگی واقعیشان جدا میکند و در موقعیتی قرار میدهد که حتی ممکن است دل به دیگری ببازند و مردد و سردرگم در میان خیال و واقعیت نه نقش خود را درست بازی کنند و نه قادر به حفظ واقعیت زندگی خود باشند.
«2888»، در ستایش نیروی هوایی جمهوری اسلامی ایران
سایت سوباشی واقع در ارتفاعات یکی از روستاهای همدان یکی از سایتهای هوایی است که در طی جنگ هشت ساله، 157 بار مورد حمله صدام قرار گرفت، از بس این سایت توانسته بود حملات هوایی دشمن را خنثی کند. البته که در این راه خلبانان شجاع زیادی را از دست داد و تا پایان جنگ سر پا ماند. اما متاسفانه بالاخره در سال 1367 بر اثر حمله صدام از بین رفت.
فیلم «2888» به کارگردانی کیوان علیمحمدی و علیاکبر حیدری درباره این سایت و چند تن از خلبانان آن است. خلبانانی که در طی جنگ هشت ساله دلاورانه از کشور دفاع کردند و در کمتر اثر مکتوب داستانی یا خاطره و تصویری حضور و مشارکت بسیار موثر آنها را خوانده و دیدهایم؛ قشری از بهترین مدافعان که تقریبا به فراموشی سپرده شدهاند.
چندی پیش در یک فیلم مستند زندگی اسدالله بربری، خلبانی از روستاهای دلیجان ساخته شد که موشنگرافی و تصویر واقعی در هم تنیده شده بود و یک خلبان شجاع را به مخاطب معرفی کرد. 2888 اما نه دست روی خلبان خاصی میگذارد و نه عملیات خاصی. پرواز تیزپروازان را از منظر یک کنترلگر پشت رادار نشان میدهد که آنها را به سمت هدف هدایت میکند. بعضی وقتها فریاد از سر خوشحالی خلبان را میشنود که به هدف زده و گاهی وقتها صدای گوش خراش انفجاری مهیب و این یعنی هدف دشمن قرار گرفته و به قول خودشان «پودر» شده است و چه کلمه دردآور و تلخ و گزندهای.
2888، صحنههای تکراری زیاد دارد، کنترلگر پشت رادار، آدرسدهی و بعد یک کادر بسته از خلبانی در کابین و دست او رو اهرم آزادکننده بمب و بعد فریاد خوشحالی یا انفجار مهیب. تکرارهایی که در بین آن زندگی خانوادگی و زنان این خلبانها را میبینیم که چطور در ترس زندگی میکنند یا چطور دوری همسران را تحمل میکنند و با این کار، کارگردانان تلاش کرده بودند تعادلی بین نقش مردان و زنان در جنگ برقرار کنند، نقش زنانی که شاید بیشتر و مهمتر از مردان در جنگ بوده است. خصوصا که آنچه از زنان میبینیم در کتابهای خاطرات زنان فرماندههان خوانده شده مثل نقش منیژه لشگری، همسر آزاده شهید سرلشگر حسین لشگری در کتاب «روزهای بیآینه» که خانم گرشاسبی نقش او را ایفا می کند و در آتلیه عکاسی است و با سپیدار (همسر بیژن عاصم، کنترلگر رادار) چند جملهای رد و بدل میکنند و ما کلیدیترین جمله او را میشنویم، اینکه هر سال عکس پرترهای از خود میگیرد تا وقتی همسرش آزاد شد ببیند چطور طی سالهای در انتظار پیر و شکسته شده است. و اگر آن مکالمات/ خاطرات پیش از این فیلم در کتاب خاطرهای ثبت نشده، پژوهش حدود 3 سال کارگردانان حاکی از آن است که آنچه میبینیم بر اساس مستندات است، خصوصا که در نشست مطبوعاتی اذعان کردند که نه فقط مکالمات، بلکه هیچ تصویر آرشیوی در فیلم نیست و همه کادرها و پلانها در مسیر ساخت این فیلم ثبت شده است.
2888، با همان صحنههای تکراری سختی مداومت در شرایط بحران را به تصویر میکشد، و تلاش میکند از طریق صدا، گفتوگوی کنترلگر و خلبان، قدرت خلاقه مخاطب را به چالش بکشد تا بتواند آن لحظه و شرایط بحرانی را درک کند.
مهمترین وجه مثبت 2888 حتی اگر بخواهیم خیلی ریزبینانه به دنبال اشکالات و نقائص آن باشیم، دلیل ساخت چنین فیلمهایی است که پیرو جمله همیشگی نگارنده، تکمیلکننده بخشی از پازل جنگ هشت ساله است و به ما و نسلهای بعدی نشان دهد که در راه حفظ این سرزمین چه خونها که ریخته نشد و چه خون دلها که خورده نشد.