در یک آزمایش معروف روان سنجی، وقتی مقابل چشم اسبها تصویر دایره قرار می گرفت بلافاصله یک شوک الکتریکی خفیف به حیوان وارد می کردند، وقتی هم تصویر یک بیضی نمایان می شد اسبها مورد نوازش قرار می گرفتند. اسبها بعد مدتی آموزش شرطی شدند و بعد تماشای تصویر، با آرامش منتظر نتیجه تلخ یا شیرین تشخیص خود می ماندند. اتفاق دردناک وقتی افتاد که کشیدگی بیضی را کم کردند و تصویر شبیه دایره شد، حیوان بیچاره از تشخیص عاجز ماند! اسبها رم کردند و گرفتار اضطرابی ویرانگر شدند، چون قادر به تشخیص تفاوت بین دو شکل نبودند. اضطراب یعنی همین، تردید یا عدم توانایی برای تشخیص و انتخاب!
فیلم علفزار فارغ از مباحث تکنیکی سینما، تجربه ای موفق از منظر روایت است. روایت اضطراب افراد و جامعه ای که گرفتار چندگانه های فرهنگی و اجتماعی متفاوت از هم شده و قادر به تشخیص و انتخاب نیست. داستان فیلم نه قهرمان محور است و نه اکشن و ملودرام، داستان «موقعیت محور» است و به خوبی توانسته است موقعیت دردناک اضطراب را در یک جامعه معلق میان سنت و مدرنیته روایت کند.
فرزند نامشروع، خیانت، تجاوز، مشروب، اختلاط، قانون، بزه، حجاب و ناموس از جمله مفاهیمی هستند که شخصیت های اصلی فیلم در فهم و معنادهی آنها دچار اضطراب هستند. این اضطراب مولود عدم توانایی شخصیت ها در تشخیص و انتخاب نظام اخلاقی معنادار و باورمندی به آن است. سئوالات مهمی چون «تو اگه محرم و نامحرم حالیته، چطور با خواهرزنت تو استخر رفتی؟!»، «حالا ما یک خطایی کردیم، این بچه چه گناهی داره که پشت اسمش باید بنویسن ولدالزنا؟!»، «غیرتت کو؟ اصلا یه چک بهشون زدی؟!» مدام بین شخصیت ها می چرخد و تردیدها و دوگانگی نظام اخلاقی آنها را نمایان می کند. بازپرس، شهردار و همه قربانیان در معرض تصمیم های سخت قرار دارند، تلخی و اضطراب موقعیت آنها در عین اینکه فردی و شخصی است، دلالت های اجتماعی و فرهنگی در جامعه ایران امروز هم دارد. اینکه حوادث تلخ فیلم در سالهای اخیر واقعا اتفاق افتاده و مخاطب هم احساس سیاه نمایی سیاسی در روایت فیلم نمی کند، نشانه ای از واقع گرایی فیلم علفزار است.
قصه فیلم همانند داستانهای «ریموند کارور» که اتفاقا بهترین نمونه داستانهای کوتاه موقعیت محور را هم نوشته است، در گونه «رئالیسم تلخ» قرار دارد و شاید برای همین فیلمساز حتی در پایان فیلم هم نسخه ای برای تطهیر کلیت داستانش نمی پیچد. داستان فیلم پایان شفاف ندارد، اما بازپرس مضطرب فیلم، بالاخره تصویر یک پرونده را «دایره» تشخیص می دهد و تصویر پرونده دیگر را «بیضی» و بعد علی رغم همه تبعات احتمالی تصمیم درست را می گیرد و تاحدی آرام می شود. «سارا» با ایستادگی اش بر شکایت علی رغم رسوایی خواهرش و از هم پاشیدن زندگی خودش و زن شهردار هم با حمایتش از سارا و لو به قیمت بی آبرویی شهردار، با بازپرس پرونده هم مسیر می شوند. دیگر قربانیان هم با تردید جدی در ادامه سکوت خود به شکل تلویحی برای نجات خود از دایره اضطراب تقلا می کنند.
فیلم علفزار علی رغم اینکه به آسیب های فرهنگی و اخلاقی سالیان اخیر اشارات مستقیم داشته، از نقد فرهنگ ریا و تزویر و معامله گری در بخشهایی از حاکمیت سیاسی نیز غفلت نکرده است. شهردار و خانواده پرحاشیه اش، نماد دوگانگی اندرونی و بیرونی برخی مسئولان در سالهای اخیر است که به دوگانگی نظام فرهنگی و اخلاقی جامعه ما دامن زده است.
روایت تلخ فیلم «علفزار» هرچند کمکی به تشخیص و ترجیح دایره و بیضی در نگاه مضطربان جامعه امروز ما نمی کند، اما تاکید درستی است بر این نکته که درمان اضطراب، انتخاب است و لو انتخاب بین بد و بدتر! جامعه امروز ما هم اگر سودای اخلاقی شدن دارد، گریزی جز انتخاب ندارد! و گرنه نوسان طولانی مدت میان ارزشهای اخلاقی متفاوت از هم، اضطراب می آورد و خاصیت اضطراب رم دادن اسبها است!