گروه تعاملی الف - مصطفی آب روشن:
یکی از موضوعاتی که در مباحث تئوریک؛ مورد کنکاشهای مفهومی قرار میگیرد استفاده از دوگانه احساس و عقل در روابط بین الملل است. تئوریسینهای روابط بینالملل بدنبال پیدا کردن عقلانیترین روش و تجویز راههای گریز از تصمیمات عاطفی در حوزههای سیاسی بودهاند. در واقع کیفیت و نوع رابطه یک کشور با دیگر کشورها نه بر مبنای مناسبات اخلاقی بلکه بر واقعیتی بنام «منافع ملی» استوار است.
در عالم سیاست نه دشمن دائمی وجود دارد نه دوست دائمی زیرا منافع ملی هر کشوری بعنوان متغیر مستقل، زمینه تحقق دوستی و یا دشمنی را رقم میزند در واقع تعریف دوستی و دشمنی در مفهوم مصلحت گرایی، بسیار سیال و شکننده میباشد. شرط لازم و مبنای هر مذاکرهای حسن نیت میباشد اما در حوزه سیاست خارجی حسن نیت کافی نیست، زیرا رفتار دیپلماتیک نیازمند فراست، زیرکی، فریب وآگاهی کامل از پیچیدگیهای مذاکره است. در واقع مفهوم سياست منهاي اخلاق را بخوبی میشود در تعاملات بین المللی درک کرد زیرا عرصه سیاستورزی، اخلاقيات خاص خود را دارد.
در حوزه ی فردی، دگر خواهی و فداکاری امری اخلاقی محسوب میگردد زیرا فرد امتیازات خودش را بنفع دیگری نادیده میگیرد بر این اساس خود خواهی مفهومی غیر اخلاقی تلقی میگردد اما سیاست در حوزه پراگماتیستی، مفاهیم اخلاقی را بر نمیتابد. زیرا نادیده گرفتن منافع ملی در مذاکرات، انعکاس سقوط دیپلماسی است در واقع هزینه کردن منافع ملی به نفع دیگر کشورها با اهداف اخلاقی، نوعی خیانت آشکار به ملت محسوب خواهد شد بر این اساس رفتارهای روسیه، چین و یا غرب را در برهه های مختلف زمانی بخوبی می توان درک کرد. زیرا روابط دوستی با ایران تا زمانی مبنای منطقی دارد که منافع ملی این کشورها هزینه نشود و اگر به اشکال مختلف، این منافع در خطر قرار گیرد، طبیعی است که واکنشهای مصلحت سنجانهای از خود بروز بدهند. زیرا کشورها هزینه و فایده یک رابطه را بخوبی میسنجند.
ما باید بپذیریم که دوستی و دشمنی در عالم سیاست بر اساس یک وضعیت سیّال تعریف می شود زیرا واقعیت سیاسی امروز با کانتکس سیاسی آینده بسیار متفاوت میتواند باشد. بطور کلی مذاکرات بینالمللی جولانگاهی برای حفظ و گسترش منافع ملی کشورها است. بر همین اساس دولتها گاهی مجبور میشوند با کشورهای غیر دوست هم، پای میز مذاکره بنشینند زیرا قهر و آشتیهای احساسی در روابط دیپلماتیک به منافع ملی شان آسیب میزند.
گاهاً شعارهای قالبی را از برخی سیاستمداران میشنویم مانند: « فلان کشور به ما بد کرد»، « بعضی از کشورها قدر نشناسند» و یا « فلان کشور نامردی کرد پول ما را نداد» و ... که اگر تحلیلی خوشبینانه داشته و این سخنان راعوامفریبی آشکار در نظر نگیریم ؛ میتوان این ادبیات سیاسی را نشانگر عدم شناخت قواعد بازی در روابط بین المللی تلقی کرد. واقعیت حاکم بر مناسبات قدرت در جهان بر اساس مولفههای اخلاقی و عاطفی بنا نشده است لذا کاربرد مفاهیم آرمانی همچون: خیانت، دوست واقعی و دشمن دائمی، موضوعیت دیپلماتیک ندارد چرا که منطق روابط بین الملل بسیار سیال و آنارشیک است در واقع به ما میگوید که مبنای روابط بین المللی بر پایه های قدرت و منفعت استوار است. امروز منفعت ایجاب میکند که با کشوری پای میز مذاکره بنشینیم و توافقی بکنیم شاید منفعت فردا، حکم دیگری را رقم بزند. لذا انچه که اهمیت بنیادین دارد، آگاهی از این واقعیت است که مناسبات بینالمللی مبنای اخلاقی و احساسی ندارد.
*عضو انجمن جامعه شناسی ایران